دانلود پاورپوینت نقد و تحلیلی بر تعاریف معماری اسلامی
بخشی از مطلب
مقدمه
در اذهان بسیاری از خواص و غالب عوام چنین جا افتاده است که معماری اسلامی
یعنی هر بنایی که گنبد و گلدسته دارد و معماری آن با عناصر طاق و طاقنما و
رواق و هشتی و مقرنس و امثالهم به هم بافته شده است !
با این تعریف کلیه بناهایی که با گنبد و گلدسته و طاق و قوس و مقرنس و غیره
ساخته شده اند و در هر کجای دنیا و با هر مقیاس و اندازه و به هر نیت و
مقصود ، اعم از نوع عثمانی، صفوی و علوی …طبعا معماری اسلامی به حساب می
آیند و در نتیجه گیری منطقی از این توصیف هر بنای فاقد عناصر ذکر شده فوق ،
معماری غیر اسلامی است !
ضمنا ، از آنجا که در مشرق زمین و البته تا قبل از پیدایش آهن و بتن (و در
سرزمین ما حتی بعد از پیدایش این دو عنصر نیز !) اکثرا در ساختمان مساجد و
مدارس علوم دینی و بقاع متبرک به جهت وسعت در شبستانها و دهانه های پوشش
شونده ، از پوشش گنبدی و از گلدسته به عنوان ماذنه (و البته به عنوان
استاتیکی هم ) و طاق و رواق و سایر عناصر مربوطه بهره می گیرند ، لذا از
این تصویر پدید آمد که فقط همین بناها مصادیق بارز معماری اسلامی هستند !
تعریف فوق از معماری اسلامی می تواند حداقل دو اشکال عمده داشته باشد :
اول اینکه ، در مغرب زمین و در بلاد غیر اسلامی نیز چه بسیار بناها پوشش
گنبدی دارند که گاه بس عظیم و با شکوه و از نظر قدمت بسیار هم قدیمی تر از
تاریخ اسلام و مسلمین هستند . از معبد پانتئون از سده های اول تا دوم قبل
از میلاد گرفته تا ایا صوفیه در قسطنطنیه و کلیسای سن پیتر در رم از قرون
پانزده و شانزده بعد از میلاد . اغلب مناره و گلدسته هم دارند که به عنوان
برج ناقوس از آن استفاده می شود.
پس با این حساب یا معماری این کلیساها نیز اسلامی است ! و یا معماری مساجد
ما کلیسایی است ! و اصلا مغرب زمینی است . و از آنجا که نه غربیها می
پذیرند که معماری کلیساهای آنان اسلامی است و صد البته ما مسلمین هم زیر
بار این نمی رویم که معماری مساجد ما کلیسایی است ، لذا برداشت و ذهنیت فوق
الذکر در خصوص معماری اسلامی به شدت ضعیف می گردد.
دوم اینکه ، اگر بنا باشد که فقط بناهای مساجد و مدارس علوم دینی ، بقاع
متبرک و امامزاده ها و امثالهم که عموما گنبد و گلدسته و طاق و رواق و
مقرنس و از این قبیل دارند، معماری اسلامی باشد ، پس چه بسیار بناها با
عملکردهای دیگر ، مثلا سکونتگاههای مسلمین که بافت وسیع و اصلی هر شهر و
کوی و برزن را تشکیل می دهند ، کاروانسراها ، دکانها، بازارها ، حجره ها ،
کاخهای مستکبران و کوخهای مستضعفان و از این قبیل که بسیارند ، تکلیفشان چه
می شود ؟
حال که بر ما واجب شده یک نسبتی ، یک هویتی و یک شناسنامه ای به معماری خود
بدهیم و آن را از سایر معماریها منفک و مجزا سازیم ، این قبیل ساخت و
سازها را چه نوع معماری بنامیم ؟ اینها از کدام قماشند ؟
تعریف و برداشت دیگری نیز کم و بیش از آقایان اساتید فن شنیده ایم که فرموده اند :
منظور از معماری اسلامی آن دسته از بناهاست که پس از ظهور و نشر اسلام در
ایران و یا سایر بلاد مسلمین و بر اثر تاثیرات و ضرورتهای ناشی از آن پیدا
شده اند !
در یک بررسی سرانگشتی از ابنیه مشمول این تعریف باز به ساختمان مساجد ،
مدارس علوم دینی ، بقاع متبرک و از این قبیل که در ارتباط نزدیک با
ضرورتهای اسلام هستند خواهیم رسید. تحلیل این نوع تعریف در خصوص معماری
اسلامی نیز متاسفانه به همان بن بست می رسد . زیرا که اطلاق معماری اسلامی
فقط به بناهای مذهبی اسلامی ، تعریف هویت معماری سایر بناها را که به هر
حال همواره زیستگاههای مسلمین را فارغ از دین و آیینشان تشکیل می دهند و
قبل از دین و آیین این مردمان بوده اند و بعد از آنهم خواهند بود ، سخت
معطل می گذارد.
مشکل دیگر اینکه در فرض تعریف اخیر برای معماری اسلامی ، چون بناهای غیر
مذهبی اسلامی (مثل سکونتگاهها ، کاروانسراها ، بازارها ، کاخها و کوخها و
…) مربوط به آیین اسلام و ضرورتهای مذهبی آن نیستند ، پس لاجرم معماری
اینها هر چه باشد به هر حال معماری اسلامی نیست و حتی می شود گفت که اینها
معماری غیر اسلامی هستند !؟
و طبعا وقتی که اکثر فضاهای زیستی عمرانی مسلمین ، غیر اسلامی باشد ، تکلیف
فضاهای زیستی عمرانی و معماری اقوام و ملل غیر مسلمان دنیا دیگر روشن است .
لابد از نوع معماری ضد اسلامی است !؟
بدیهی است که ما در یک قضاوت آمیخته با سعه صدر و محققانه ، البته غیر
اسلامی بودن همه ی این فضاهای معماری غیر مذهبی را چه مربوط به مسلمین و چه
غیر مسلمین ، مشکل باور می کنیم ، و بعد می دانیم که بشود همه این نوع
معماری را با چوب معماری غیر اسلامی راند و مثل این فرضیه مطرود استالین که
زمانی می گفت : هر که با ما نیست ، حتما علیه ماست ما هم بگوییم : هر آنچه
معماری مذهبی اسلامی نیست پس حتما معماری غیر اسلامی است .
- ممکن است این تعریف نیز در ذهن بعضی از اندیشمندان که در جستجوی تعریفی
صحیح بر معماری اسلامی هستند ، پیدا شده باشد ، و آن اینکه ، اسلام تا قبل
از بهمن ۱۳۵۷ انقلاب شکوهمند اسلامی ایران ، چه در ایران و چه در سایر بلاد
مسلمین ، اسلامی دگرگون شده و عثمانی ، شاهنشاهی و آمریکایی و خلاصه مسخ
شده بوده و طبعا معماری مربوط به این ادوار نیز به هر شکل و شمایل ، معماری
اسلام ناب محمدی (ص) نبوده است .
لذا معماری اسلامی ، معماری مطرح شده بعد از انقلاب اسلامی بهمن ۵۷ و بعد
از حضور اسلام راستین در این سرزمین می باشد و آثار معماری از سال ۵۷ به
این طرف در ایران ، همان معماری اسلامی معروف است .
تعریفی اینچنین بر معماری اسلامی قطعا بسیار اسف بار خواهد بود . بررسیهای
معمارانه بر معماری به وقوع پیوسته بعد از انقلاب اسلامی در ایران که عمدتا
جز در زمینه رشد و توسعه سکونتگاهها و آنهم اکثرا به صورت مزبله دانیهای
فله ای در حاشیه های مهاجرنشین شهرهای بزرگ ، معدود ابنیه بی ریشه و بی
هویت و بی مطالعه و بی برنامه به دست غیر اهل فن ، از سرگذران روزمرگی ، و
یا در زمینه مذهبی عمرانی ، انبارگونه هایی به نام مصلی ، در گوشه و کنار
این سرزمین نبوده است ، چنین می نماید که مسکن و معماری و شهرسازی انجام
گرفته اغلب نه تنها غیر اسلامی و حتی غیر انسانی بلکه در مواردی بنا به
تحلیلی که بعدا خواهیم داشت ، دقیقا ضد اسلامی و از اسفناکترین فجایع و
ضایعات معماری و شهرسازی است که به دست عوام سرخور رها شده برای یک چنین
امر دقیق و تخصصی ، به وقوع پیوسته است .
شکی نیست نا آگاهیهای وسیع در این امر مهم از یکسو و اولویت و اهمیت سایر
مسائل مبتلا به انقلاب اسلامی مظلوم از سویی دیگر، موجب چنین ضایعات
ناخواسته بوده است ، که البته داغ آن بر پیشانی فرهنگ معماری بعد از انقلاب
اسلامی شاید تا سالیان دراز نیز زایل نگردد.
پروژه مصلای بزرگ تهران که قطعا اگر ساخته شود ، سمبل معماری بعد از انقلاب
اسلامی شمرده خواهد شد ، (چه بد ، چه خوب ، چه بخواهیم و چه نخواهیم )
وقوع آن را به هر شکل و به هر گونه قطعا مجوزی برای هویت یابی معماری
اسلامی آن هم از نوع ناب محمدی (ص) خواهد بود ، هنوز در محاق طرح و اندیشه
است و شاید تا کنون که بیش از ده سال از آغاز مطالعه آن می گذرد ، بر روی
کاغذ نیز نقش نبسته است و حساسیتهای به حق موضوع باعث گردیده این پروژه
هنوز در رحم اندیشه در حال شکل گیری باشد ، تا کی متولد گردد.
به جرات می توان گفت ، بعد از انقلاب اسلامی بهمن ۵۷ در ایران ، معماری
مطرح ، با کلاس و با هویت و راهگشا و راهنما و انقلابی طراز اسلام به وقوع
نپیوسته است تا بتواند ملاک رهیابی به گونه شناسی معماری اسلامی آن هم از
نوع راستین آن باشد .
تفکر چهارمی نیز در خصوص تعریف معماری اسلامی متصوراست و آن اینکه معماری
اسلامی ، آن قبیل معماری است که به هر شکل و شمایل و با هر عملکردی اعم از
مذهبی و یا غیر مذهبی ، به دست مسلمین و در کشورهای مسلمان نشین (حال با هر
اسلامیتی) مانند ایران ، پاکستان ، افغانستان ، کشورهای مسلمان نشین جنوب
روسیه ، قفقاز ، ترکیه ، عراق ، سوریه ، لبنان ، اردن ، مراکش ، حجاز و مصر
و غیره … که در رده بندی جهانی ، عموما به اصطلاح جهان سومی (سابق) هستند،
تحقق یافته است و تحقق می یابد .
معنی چنین تفکری این است که ، معماری کشورهای غیر اسلامی و غیر مسلمان نشین
، مثل کشورهای اروپایی ، آمریکا ، کشورهای خاور دور به سردمداری چین و
ژاپن ، هند و سایر بلاد از این طیف ، همگی غیر اسلامی هستند!
و اگر این عنایت نیز بشود که لفظ غیر اسلامی ناخودآگاه با لفظ ضد اسلامی در
احساسها چندان تفاوتی ندارد، پس معماری ملل غیر اسلامی ، مثل این است که
معماری ضد اسلامی نیز باشد !
در این زمینه باید گفت کسانی که از نزدیک با معماری گذشته و حال این ملل
آشنا هستند ، شاهدند که معماری بسیاری از این ملل ، با هویت و با شناسنامه
است . زیبا و زیست پذیر ، پرورنده کرامت و شرافت و حیثیتهای انسانی در
بسیاری از معماریهای این ملل اگر نگوییم بیشتر ، اقلا به اندازه معماری ملل
مسلمان وجود دارد. در بسیاری از آنها منزلتهای انسانی رعایت شده است .
معماری اینها در بسیاری جاها هوشمندانه ، و انسانمدارانه است . از دل
برآمده بر دل نیز می نشیند . با طبیعت است و عمرانی ، شریف و هنرمندانه
محسوب می گردد. با این وصف ، آیا عادلانه است که چه بسیار عمران و آبادانی
ضعیف و بی هویت در بلاد مسلمین را معماری اسلامی و بسا عمران و آبادانی
اصیل و غنی انسانی و با هویت ملل غیر اسلامی را معماری غیر اسلامی و کمی هم
غلیظ تر معماری ضد اسلامی بدانیم ؟
اگر چه اعتقاد راسخ داریم که عمران و آبادانی قوی و غنی ملل غیر مسلمان
چپاولگر ، به پشتوانه ثروت و رفاه به یغما برده از ملل اسلامی ضعیف و تحت
ستم و ویوغ استعمار ، انجام گرفته است . و نیز ضعف و حقارت معماری بی هویت و
فقیرانه ملل مسلمان بعضا از سر فقر و مسکنت تحمیلی زور مداران و غارتگران
بین المللی از قرون اولیه و وسطی گرفته تا قرون اخیر سرچشمه می گیرد، که
این بحث دیگری است و نقشی در تحلیل مجرد ما از تعریف معماری نمی تواند
داشته باشد .
پس این چنین تعریفی نیز اگر احیانا وجود داشته باشد ، در تعریف معماری اسلامی ره به جایی نمی برد.
یک جمع بندی مختصر از آنچه تا کنون گفته شد چنین خواهد بود:
معماری اسلامی ، لزوما معماری یی نیست که حتما دهانه های آن با گنبد و
طاق پوشیده شده و از عناصر گلدسته و رواق و نظایر اینها بهره برده باشد و
با کاشی و آیینه بندی و مقرنس هم تزیین شده باشد.
معماری اسلامی ، فقط به معماری مساجد ، ابنیه مذهبی ، بقاع متبرک و امامزاده ها اطلاق نمی گردد.
معماری اسلامی ، آن گونه معماری نیست که فقط در بین ملل مسلمان رایج باشد.
معماری اسلامی ، به معماری دوران اسلام راستین بعد از بهمن ۱۳۵۷ در ایران نیز گفته نمی شود.
پس این معماری اسلامی چیست ؟ کجاست ؟ و چگونه است ؟
قبل از پاسخ موجز به این سئوالات ، بدوا ضروری است که مراد از انتساب صفت
اسلامی به معماری و یا اصلا به هر موصوف دیگری کاملا معین و مشخص می گردد. و
ما در تعریف اسلامی به نظر واحدی دست یابیم . اگر بپذیریم که :
فرهنگ هر ملتی بر اساس باورها ، اعتقادات ، سنن و آداب آن شکل می گیرد و در
طی سالیان و قرون قوام و دوام می یابد و فرهنگها بر اساس هویتهای متفاوت
اقوام و ملل از هم متمایز می گردند : و نیز بپذیریم که :
مراد از فرهنگ اسلامی آنگونه فرهنگی است که زیر ساخت آن افکار و اندیشه ها و
ارزشهای مکتب دین اسلام باشد، و از آنجا که به یقین ، معماری نیز خود بخشی
از کل فرهنگ یک قوم و ملت و منجمله مسلمین را می سازد، پس می توان در
تعریف لفظی معماری اسلامی چنین گفت :
معماری اسلامی آن گونه معماری است که نشات گرفته از فکر و اندیشه و معرفت
اسلامی بوده و آبشخور جوهره یک چنین معماری از فرهنگ اسلامی باشد .
هر تعریفی غیر از این اگر چه ممکن است حتی در وجهی صادق باشد ، لیکن قطعا از وجوه دیگر نارس خواهد بود . با پذیرش این تعاریف باید :
بدوا فرهنگ و معرفت اسلامی را سیر کرد . تشنه کامانه از چشمه سار زلال آن
نوشید . ارزشهای مدنظر معرفت اسلامی را شناخت ، ارزشهای ثابت و متغیر آن را
از هم تفکیک کرد . و در این سیر و سلوک ، تجلی این چنین معرفتی را در
معماری شناسایی کرد. اگر انوار این تجلی معمارانه ، طی اعصار و قرون وجود
داشته است ، همچون حبل متین باید بدان دست آویخت و آن را قوام و دوام
بخشید. چنانچه این تجلی در طی اعصار و قرون در کوچه پس کوچه های تاریخ
معماری ره گم کرده و رنگ باخته است ، باید مجددا آن را پیدا کرده و صیقل
داد و به صحنه زندگی معماری بازگردانید.
و اگر هم از اصل چنین تجلی ای وجود نداشته است و فرهنگ و معرفت اسلامی در
تجلی معماری گنگ مانده است ، باید آن را گویا کرد و نوساخت و به صحنه زندگی
معماری کشانید.
و اما :
معماری از بارزترین خلاقیتهای انسان است . به عبارتی دیگر معماری مخلوق
انسان است . اگر چه اذعان داریم که استعداد خلاقیت انسان اولا به اذن خالق
ابدی و ازلی عالم هستی بوده و در ثانی در طول خلاقیت آن معمار بزرگ هستی
بخش عالم است . لذا معماری نیز همانند هر مخلوق عینی دو وجه دارد:
صورت ، یا قالب یا نمود ظاهری،
معنی یا محتوا یا نمود باطنی .
صورت یا قالب که در معماری بهتر است بگوییم سازه، به فن ساختمان و دانش ساخت آن متکی است .
در این وجه از معماری مسئله دانش مطرح است . مسئله فنی و حساب و کتاب
تکنیکی است ، و با دین و آیین کاری ندارد . سازه در هر دین و آیینی ، خواه
زرتشتی و خواه بودایی ، مسیحی ، کافر و یا مسلمان سازه است ، و جواب دو ضرب
در دو ، در هر جای این جهان پهناور و در بین هر قوم و ملت و با هر دین و
آیینی ، چهار است . پوشش یک دهانه با این مصالح یا آن مصالح ، با این تکنیک
طاق و یا آن تکنیک طاق ، با این نوع گنبد ، یا آن نوع سقف مسطح یک مسئله
سازه ای است . و نوع و صحت فنی و دقت اجرایی آن به دانش ساختمانی ملتها بر
می گردد.
مثلا رومیها و بعدها جانشینان خلف آنان ، دهانه را با طاق تمام دور معروف
رومی می پوشانند. و یا در ایران قبل از اسلام با دور مخصوص هلو چین و مثلا
مسلمین در ایران با طاق شاخ بزی (پنج او هفت ) .
اینکه طاق تمام دور رومی در کلکن و شکرگاه ضعیف است و زودتر می ریزد و قوس
چهار پرگاری ، محکمتر و دیرپاتر است ، به دانش فنی ساختمانی ضعیف رومیها و
غربیها و دانش فنی ساختمانی قویتر مسلمین ایرانی باز می گردد. لیکن هیچ
ربطی به آیین مسیحیت و یا اسلام ندارد.
و یا اینکه ژاپنیها مثلا یک آسمانخراش یکصد طبقه را در قلب و مرکز زلزله
خیز دنیا چنین می سازند که به گاه زلزله شدید تا ۸ متر سمت فوقانی آن نوسان
می کنند ولی حتی شیشه یک پنجره آن هم نمی شکند و آب از آب تکان نمی خورد و
در عوض در نقطه دیگری از این جهان پهناور سکونتگاههای مسلمین با یک زلزله
مختصر با خاک یکسان می شود (مجرد از بحث اقتصاد) اینها ربطی به دین و آیین
هیچکدام از جماعات ندارد . مطلب دانش و فن و تواناییهای ساختمانی مطرح است .
پس بدین ترتیب در واقع نمود فنی و تکنیکی معماری یک قوم و ملت به دین و
آیین آن ربطی ندارد و بالاخره آنچه مسلم است در معماری اسلامی که ما نیز به
دنبال آن هستیم ، فن و تکنیک و نمود سازه ای مثل پوشش گنبدی ، پوشش مسطح ،
طاق ، طاقنما ، مقرنس و نظایر آنها ، نمی تواند به عنوان معرف و راهنما
مطرح شود و شاخصهایی برای معماری اسلامی تلقی گردد. دین و آیین و فرهنگ یک
ملت در معنی و جوهر و بخش نمود باطنی معماری آنان می تواند متجلی گردد.
و اصولا ارزشها شاخصهای تعیین کننده روح معماری هستند و در معماری اسلامی
نیز ارزشهای اسلامی هستند که می توانند تعیین کننده باشند، و ارزشهای
اسلامی هستند که می توانند در جان معماری ، در هر حال و در هر صورت و با هر
فن و دانش و ساختمانی ، حلول کنند و صفت اسلامی بدان ببخشند.
با پذیرش این تعریف از معماری اسلامی در واقع باید به دنبال ارزشهای اسلامی
قابل طرح در معماری بود و تجلی و تبلور عینی و ملموس این ارزشها را در
قالب معماری شناسایی کرد . لیکن بحث زیر نیز قبل از شناسایی ارزشها ضرورت
دارد.
و آن اینکه عقل از استعدادهای ویژه انسان است .مستقل از موجودیت دین و آیین
و مذهب ، در ابنای بشر وجود دارد و ربطی هم به مسلم و بودایی و مسیحی و
کافر و مشرک بودن ندارد .
از سوی دیگر ، عقل در فقه اسلامی جایگاهی ویژه و والا دارد و اصلا یکی از
ارکان اربعه اجتهاد در کنار قرآن و سنت و اجماع است و معمول است که هر چه
را که شرع بدان رضا دهد ، عقل نیز بدان رضا می دهد . اگر چه نه همواره ولی
در بسیاری از موارد عکس این قضیه هم می تواند صادق باشد (به جهت محدودیت
عقول ، معلوم نیست به تمامی آنچه عقل بدان رضا می دهد شرع نیز رضا بدهد ).
پس اگر عقل سلیم و منطقی به فعل و اقدامی رای داد ممکن است نیمی از شرع
انور حاصل باشد.
حال اگر با این فعل و اقدام عقلانی ، اجماع نیز همراه باشد ، یک نیم دیگر
رای شرع نیز مزید می گردد . بدین ترتیب عقل و اجماع که مستقل از دین وجود
دارند (و دین اسلام نیز به شدت بر این دو تاکید دارد )، از بارزترین
مشترکات بین تمامی انسانهای روی زمین و فارغ از نوع دین و آیین و مذهب آنان
است .
چه بسیار اقوام و ملل دیگر دنیا که حتی بویی از اسلام به مشامشان نخورده ،
به مدد عقل و اقدام عقلانی و همچنین اجماع (شورای تخصصی ) به اعمال و
رفتاری دست زده اند و می زنند که شرع انور اسلام نیز به آنها مایل بوده و
به آنها رای می دهد .
این اعمال و رفتار در هر زمینه و منجمله معماری نیز اگر مطرح شوند ، قطعا
نوعی از صفت اسلامی را در بطن خود خواهند داشت . حال این اعمال و رفتار از
هر قوم و ملتی و با هر دین و آیینی که باشد ، فرقی نمی کند و حتی می شود
گفت که از آنجا که ارزشهای مد نظر قرآن و سنت فطری انسان هستند ، ممکن است
که ناخودآگاه حتی رگه هایی از این ارزشها در بین بعضی از افعال و رفتار
جمعی ، قومی و ملتی که از فطرت خود دور نشده اند ، و منجمله در رفتار
معماری آنان نیز رایج و معمول باشد . مثل بعضی از اخلاقیات حسنه زیستی
اجتماعی ، احساس حیا و نجابت ، خصلت صرفه جویی ، حجاب خانوادگی و اجتماعی و
از این نوع .
لذا ممکن است که قوم و ملتی اصلا نام اسلام را نیز نشنیده باشند ولی معماری
آنان حامل ارزشهای مورد علاقه اسلام باشد . و چه بسا بالعکس ، قوم و ملتی
مسلمان و از اسلام با خبر باشند ولی معماری آنان عاری و خالی از ارزشهای
مورد نظر اسلام باشد . مانند بسیاری از مساجد که به دست عثمانیها در آسیای
صغیر ساخته شدند ، کاخهایشان که دیگر جای خود دارند.
بدین ترتیب بسیار شده و می شود که معماری ملل غیرمسلمان به معماری اسلامی
نزدیک تر باشد تا معماری خود مسلمین و گاه البته در معماری خود مسلمین نیز
رگه های اصیل ارزشهای اسلامی تموج دارد.
صفت اسلامی یا ارزشهای مورد علاقه معرفت اسلامی در معماری را باید فراتر از مرزهای ملل مسلمان جست و جو کرد.
در گامی فراتر چه بسا که کارهای میس و اندروهه آلمانی راسیونالیست ،
آلوارآلتوی فنلاندی ، یرن اوتزن دانمارکی ، کوربوزی یه فرانسوی ، لوپی کان
آمریکایی ، و کنزو تانگه ژاپنی نامسلمان ، نسبت به معماری خائنانه و آلوده
معماران فرنگی مزاج و آلوده مسلک کشورهای مسلمان نشین و عثمانیهای زرآلوده ،
به مراتب به معماری اسلامی نزدیکتر باشند !؟ اگر چه اینها نه مسلمانند و
نه از اسلام خبر دارند .
حتی روح وصفت اسلامی در بین معماری مسلمین مختلف المشی نیز همواره به یکسان
و یک شکل نبوده و نیست . چه بسیار میراثهای معماری ملت مسلمان ایرانی به
یادگار مانده از دوران صفوی به مراتب عقلایی تر و با ارزشهای اسلامی ممز و
جتر از معماری دوران کنونی ماست . در شناخت معماری اسلامی ، از معماریهای
دیگر ، ظاهرا نمی توانیم به مرزهای سیاسی ، مذهبی ، سنتی ، اقلیمی ،
فرمالیستی و فونکسیونالیستی مقید باشیم . معیار ، حضور عقل و حضور ارزشهای
مورد تایید اسلام است ، حال این گونه معماری می تواند در هر جا و به دست هر
کس و به هر شکل و شمایل باشد . اگرچه در بلاد اسلامی بودن و به دست مسلمین
بودن بسیار طبیعی تر است و البته دلپسند تر هم . با این وصف معماری
اسکیموهای ساکن یخبندانهای قطب شمال در کومه ای از برف فشرده و پنجره ای از
یک قطعه صفحه یخی شفاف به منظور نورگیری و کاملا مناسب اوضاع و احوال
اقلیمی و شرایط زیستس و اقتصادی آنجا و با امکانات خودکفایی اهالی آن دقیقا
مبتنی بر ارزشهای مورد تایید اسلام است و اگر هم نباشد حداقل عقلایی و
مدبرانه و متکی بر اجماع هست و قطعا ما نمی توانیم آن را با چوب معماری غیر
اسلامی برانیم .
معماری سنتی و بومی ملل آفریقایی ، عرب و آسیایی ، خاوردوری و معماری مدرن و
صنعتی ملل پیشرفته صنعتی دنیا نیز همین حکم را دارند . خیلی از اینها اگر
نه هم عرض ، ولی در طول معماری اسلامی و همسایه دیوار به دیوار آنند.
البته شکی نداریم که در میان تمامی این ملل ، معماری با افکار سخیف و ضد
اسلامی و حتی غیر انسانی نیز وجود دارد ، همانطور که شاهدیم حتی در بین ملل
مسلمان دنیا هم وجود دارد.تبیین تجلی و تبلور معرفت اسلامی در فقه معماری :
همانطور که گفته شد عقل و اجماع از بارزترین ارزشهای مورد تایید و تاکید
معرفت اسلامی است و هر معماری که به این ارزشها متکی باشد نیمی از اسلامیت
را در بطن خود حمل می کند . (البته این معماری عقلایی بودن با آن معماری
راسیونال بودن که در قرن اخیر در تاریخ معماری غرب مطرح شده است به مقدار
زیادی متفاوت است ).
عقلایی و مدبرانه بودن معماری در هر بوم و اقلیم متفاوت می تواند شکل و
گونه ویژه به خود بگیرد و نمود عینی کاملا متفاوتی را منطقا عرضه بدارد.
معماری برفی و یخی اسکیموهای قطبی همانقدر می تواند عقلایی باشد که معماری نی و حصیری سیاهپوستان استوایی.
معماری مدبرانه مردم یزد و مناطق کویری و معماری مردم دره ایندس حیدرآباد
پاکستان همانقدر عقلایی می تواند باشد که معماری کاملا استثنایی مردم
روستای کورمه در ترکیه و کندوجان در ایران . اگرچه اینها ممکن است هیچ
شباهت فیزیکی و عینی به هم نداشته باشند .
ارزشهای عقل و تدبیر در اسلام همواره ثابت ومطلق هستند و از هر زمان و مکانی نیز مستقل .
عقلایی بودن معماری می تواند در معیارهایی که ذیلا مطرح می شوند نیز اشکار گردد:
بومی بودن معماری
معماری باید متناسب با شرایط آب و هوایی ، بوم و اقلیمی باشد که در آن
خلق می شود. باید قادر باشد با گرمای سوزان در مناطق گرمسیری و با سرمای
مناطق سردسیری و با آب و رطوبت مناطق بارانی مقابله کند و انسان را از
شداید این عوارض محفوظ بدارد و انسان بومی قادر باشد با صرف و اتلاف حداقل
انرژی حرارتی و برودتی در فضاهای آن راحت باشد.
خودکفا بودن معماری از نظر مصالح
خودکفایی همواره یک ارزش است . مدبرانه است که معماری هر منطقه متکی به
مصالح موجود در خود آن منطقه باشد و دچار ضعف احتیاج به خارج از منطقه خود
نباشد. در شرایطی نیز که حتی نقل و انتقال مصالح از یک منطقه به منطقه ای
دیگر بسیار سهل باشد این ارزش به قوت خود باقی می ماند .
خودکفا بودن معماری از نظر فنی و سازه
خودکفایی یک ارزش است حتی از نظر فنی و سازه . بسیار با حیثیتی است که
معماری هر منطقه و اقلیمی و در بین هر قوم و ملتی متکی به دانش و بینش و فن
و سازه ی متین و صحیح مردمان همان منطقه و اقلیم باشد .
احتیاج به دیگران ، آنهم به دیگرانی در دوردستها ، همواره یک ضعف است . ولو این ضعف در بسیاری از موارد حتی عرف نیز شده باشد .
مقیاس در معماری
خدای کریم می فرماید : انا کل شیء خلقناه بقدر.
معماری انسان نیز باید در خلقت خود از فعل خدای رحمان الگو بگیرد . در
مقیاسها ، ابعاد و اندازه ها از هندسه قدر به اندازه لازم و کافی بهره
بگیرد. نه زیاد از اندازه و مصرفانه و نه کم از اندازه و تبذیرگونه . نه
بلند بی معنی و نه کوتاه بی مصرف . نه بزرگ متکبرانه و نه کوچک محقرانه .
صرفه جویی در معماری
اصل صرفه جویی و لا تاکل اموالکم بالباطل همواره یک اصل شریف است و در اغلب امور صادق است منجمله در معماری :
صرفه جویی در زمین ، در مصالح ، در فضا ، در انرژی مورد نیاز.
مفید و با عملکرد بودن معماری
باید که از ساخت و ساز معماری مرادی در نظر باشد و بر خلقت آن فایده ای
مترتب و این چنین معماری ، عملکرد لازم را برای نیتی که بخاطر آن بر پا
گردیده دارا باشد. بازیچه و بیهوده نباشد و بر اساس هوی و هوس شکل نگرفته
باشد .
عقل معاش در معماری
اقتصاد یک چنین معماری باید برای معاش مردم تنظیم شده باشد . یعنی با
همه ویژگیهای حسنه ای که یک چنین معماری باید حامل آن باشد معذالک باید
متناسب با معیشت مردم شکل گرفته باشد.
مردموار بودن معماری
این چنین معماری باید با هویت و شناسنامه ای مردمی و تعلقی همگانی
داشته باشد . معماری در بین یک قوم و ملت باید آیینه تمام نمای عدالت
اجتماعی جاری و ساری در میان آن قوم و ملت باشد.
- ارزشهایی که از قرآن و سنت می توانند در معماری تبلور یابند:
معماری وسیله است و نه هدف
وسیله ای است که انسان بدور افتاده از اصل خویش و حبوط یافته به این
وادی فرقت از رفیق اعلی ، به مدد آن صعوبت زیستن در این زیستگاه خاکی را
تسهیل و رنج دوری از بهشت برین رانده شده از آن را تخفیف دهد .
کرامت در معماری
معماری باید حافظ کرامت ، عزت نفس ، اخلاق و خصوصیت الهی انسان باشد .
طبیعت در معماری
معماری باید مقوم طبیعت که آفریده معمار بزرگ عالم هستی است ، باشد و نه مخرب آن .
عبودیت در معماری
معماری وسیله ای است تا نسانی که جز به جهت عبادت او خلق نشده است (و
ما خلقنا الانس الا لیعبدون) ، در زیر سقف آن توفیق این سعادت نصیبش گردد.
نیاز شرافتمندانه در معماری
معماری وسیله ای است تا محل گذران ضروری و شرافتمندانه انسان باشد و نه وسیله جاه طلبیهای او .
الفت و عاطفه در معماری
معماری وسیله ای است تا موجب انس و الفت انسانها باشد و نه موجب تفرق
عداوت آنها . معماری باید برگرد کاخ نگردد و به کوخ نیز تن در ندهد.
تواضع در معماری
معماری وسیله ای است تا نمودی عینی از تواضع و فروتنی انسانها باشد و نه وسیله تکبر و تفرعن آنان.
سکونت در معماری
معماری اصلا برای سکونت و آرامش انسان است و باید این وظیفه را به نحو احسن انجام دهد.
هنر و معماری
معماری وسیله ای است تا تجلیگاه والاترین استعدادهای آفرینندگی انسان یعنی هنر باشد .
زیبایی و معماری
وسیله ای است تا بهترین عرصه نمادین زیبایی و زیبندگی باشد.
و بالاخره باز هم معماری وسیله است نه هدف
وسیله است تا انسان خلیفه ا… بتواند در آن به لقای معبود خویش بیندیشد.