خلاصه
:شرحی بر معماری دورة اسلامی و تاثیرآن برهنر "روم غربی" و هنر اسلامی،
ویژگیهای معماری این دوران، طاق، قوس، گنبد، شرحی بر شهر مدائن پایتخت
ایران ساسانی و شهر سلوکیه،شهرصد دروازه،طاق کسری و و ویژگیهای معماری
آن، مراسمی که دراین بنا انجام میشده، کاخ سفید بنای دیگر ساسانی در
نزدیکی شهرتیسفون، اسامی هفت شهری که مدائن را تشکیل میداده و شرحی دربارة
آنان، فتح مدائن و انهدام آن ـ وصف مدائن از شعرا و سخنورانی که پس از
ویرانی آن را دیدهاند، متن شعر فردوسی و خاقانی و ترجمة قصیده "بحتری"
دربارة ایوان مدائن ـ توصیف قالی بهارستان و تخت صاقدیس و ارزش هنری هریک.
معماری ایران در عهد ساسانی
«مدائن»
علی سامی
ساسانیان سازنده شهرهای بسیاری بوده که ویرانههای چندی از آنها که بجا مانده، نمودار شکوه و بزرگی و بلندنظری آنها
میباشد. در کتاب شهرستانهای ایران که به زبان پهلوی مانده، نام صدها شهر
که شاهنشاهان ساختهاند، و تا چندی پس از آنها نیز آبادان بوده است، یاد
شده. در این گفتار به ذکر یکی از معظمترین و پزشکوهترین آن میپردازد.
بطور مقدمه باید گفته شود، که معماری عهد ساسانی با ا حداث طاقهای آجری
بجای پوششهای چوبی که سرانجام در اثر پوسیدگی یا موریانه یا آتشسوزی
ویران میگردید، و همچنین نیاز کاخها را به ستونهای زیاد که تالار
گستردهای را به شکل جنگلی از ستون سنگی یا چوبی درمیآورد، و هنگام پذیرائی
ناگزیر عدهای در پشت ستوها دیده نمیشدند، و از لحاظ فرش هم تولید اشکال
مینمود، حل کرده بودند و با بکار بردن طاقهای هلالی مرتفع دهنهدار، که
فشار آن فقط بر روی حرزهای دو سو بوده، از بکار بردن ستون و پوشش چوبی
بینیاز گردیدند. فایده و اثر محسوس این معماری همین بس، که تالار مدائن با
91 متر درازا و 26 متر پهنا، وسعتی در حدود نیمی از وسعت کاخ صدستون
خشیارشا در تخت جمشید، بدون وجود ستونهائی مسقف و با ارتفاعی بیش از دو
برابر بلندی کاخ آپادانای تخت جمشید سرپا بوده است، و اگر هر آینه خلیفه
دوم عباسی «منصور دوانیقی» دست به ویرانی آن برای بردن مصالحش دراز نکرده
بود، چه بسا که به این صورت امروزی درنمیآمد و با خلل کمتری بجا مانده
بود.
در بسیاری از بناهای ساسانی مصالح کمارزش و پست مانند سنگهای شالوده
یا آجر بکار رفته، ولی در ازا گچکاری و گچبری قابل توجه و شایان ارزشی بر
روی آنها انجام میدادند. همین گچبریها یکی از ویژگیها و مزایای معماری
ادوار اسلامی گردید.
طاقهای نیمدایرهای با آجر و پایههای سنگی و ستونهائی که از گچ و سنگ
ساخته شده و اغلب متصل به دیوار بوده، از مزایای معماری و ساختمانهای عصر
ساسانی است. ویرانههای مدائن و دو کاخ عظیم فیروزآباد و سروستان و بناهای
بیشاپور کازرون و ویرانههای استخر همانندی از آن معماریهاست.
کاخها اکثر با سنگ و گچهای محکم ساخته شده ولی آنرا با گچبریهای عالی یا
موزائیک جلوه و زینت میدادهاند. طاقهای هلالی آجری روی تالار چهار گوش زده
میشد، در حالیکه در همان اوقات طاقهای رومی روی تالارهای مدور یا هشتگوش
زده میشد.
پارهای از بناهای حوزه روم غربی، از طرح و نقشه ساختمانهای ایران عهد
ساسانی تقلید گردیده است. کاخهای کهنه بلغارستان در آبوباپلیکا(1) شبیه
طرحهای کاخ ساسانی فیروزآباد سروستان میباشد. همچنین حجاری معروف بلغارستان
در منطقه مادابا(2) کاملاً شبیه حجاریهای ساسانی است. معماران و طراحان
رومی از معماری ایران بخوبی آگاه و از آن الهام گرفتهاند. در خارج از مرز
خاوری هم بیتأثیر نبوده و پایههای هنری ایرانی – بودائی(3) بر آن استوار
بوده است و تأثیر هنر و معماری ایران عهد ساسانی در خاور و باختر را
میتوان در این جمله پروفسور پوپ خلاصه کرد: «هنر این دوره پهلوانی و دارای
چنان قدرتی بوده که از چین تا اروپای رومی را تحت تأثیر قرار داد»(4).
دانشمند و مورخ شهیر ویلدورات هم در کتاب «اوج اعتلاء بیزانس» درباره هنر و معماری ساسانی مینویسد:
«هنر ساسانی با اشاعه شکلها و دواعی هنری خود در هندوستان، ترکستان،
چین در شرق و سوریه، آسیای صغیر، قسطنطنیه، بالکان، مصر و اسپانیا در مغرب،
دین خود را ادا کرد. شاید نفوذ آن بهنر یونانی یاری کرد، تا از ابرام در
نمایش تصویرهای کلاسیک دست بردارد و بروش تزئینی بیزانسی گراید، و بهنر
مسیحیت لاتین معاضدت نمود تا از سقفهای چوبی به طارمها و گنبدهای آجری یا
سنگی و دیوارهای دعامهای عطف توجه کند. هنر ساختن دروازهها و گنبدهای
بزرگ که خاص معماری ساسانی بوده، به مسجدهای اسلامی و قصرها و و معابد
منتقل شد. هیچ چیز در تاریخ گم نمیشود،دیر یا زود بر فکر خلاق فرصت و تحول
مییابدو رنگ و شراره خود را بزندگی میافزاید.»
پروفسور ج . ه. ایلیف مدیر موزه شهر لیورپول انگلستان ضمن مقاله
محققانه تحت عنوان «ایران و دنیای قدیم» در کتاب «میراث ایران» راجع
بمعماری ساسانی مینویسد:(6)
«ساسانیان در زمینه معماری ایران موقعیت مرکزی مهمی دارند، زیرا از
شکلهای یونانی اعراض کرده به طرحهای ساختمانی هخامنشی بازگشتند. با این
تفاوت که سبک هخامنشی ستونهای «تنه درختی» و نیز بزرگ حمال و سقف سبک بلند
تخت جمشید، جای خود را به سقفهای گرد ضربی که معمول بکار بردن آجر پخته در
معماری بود، داد. دالان سقف قبلی از در ورودی در معماری هخامنشی که امروز
هم در خانههای ایرانی بصورت دهلیز یا ایوان ستونداری دیده میشود، در
کاخهای ساسانی بصورت ایوان شاهنشین جلوباز کاخهای طاق کسری و فیروزآباد
درآمده، و گنبدی بر پایههای سه گوشه آجری روی آنرا پوشانده است. آشنائی
کاملی که با شاهنشین جلوباز و سقفدار کاخ کسری داریم، سبک این ساختمان را
در نظرمان بمنزله طرحهای عمده ساختمانی دوره ساسانیان جلوه میدهد. ولی این
سبک اهمیت بیشتری دارد، زیرا همین طرح پس از آنکه دو طاق پوشیده در دوسویش
اضافه شد، سادهترین نمونه خانه روستائی است، و هنگامی که این طرح اصلی دو
یا چهار برابر شود و دور حیاط روبازی بنا گردد، خانههای اعیانی و کاخهای
سلطنتی میشود، که در زمان اسلام بعنوان طرح اصلی مسجد، مدرسه،کاروانسرا از
آن استفاده شده است.
اگر هنر ساسانی کاملاًتحت تأثیر هنر مغربزمین قرار گرفته بود، جز
آثاری تقلیدی با مشخصات خارجی از خود چیزی بیادگار نمیگذاشت. ولی سبک چنین
آثاری با روحیه و احساسی ایرانی، که دارای خصیصههای اصیل است سازگار نبود.
هنر ساسانی هنری است که عملاً منعکس سازنده قریحههای فردی و ابداع و
نبوغ خاص ایرانی است، و اگر هم هنر،بیان کننده احساسات مردم نیست،لااقل
متعلق بدربار و نمودار ذوق و سلیقه سلاطین و برگزیدگان ایرانی است.»
هنر ساسانی در حقیقت پایهای بود که هنر اولیه اسلامی در ایران بر اساس
آن نهاده شد. درختی که ساسانیان کاشتند در عهد اسلامی شکوفه کرد و
میوههای برومند داد. اما نمونههای هنر اسلامی در موزه بریتانیا آنقدر
متعدد است و مجموعههای این موزه درین قسمت چنان غنی است که آثار اسلامی
نیاز به بحث جداگانهای دارد.»
دکتر تالبوت رایس استاد تاریخ هنرهای زیبا در دانشکده کمبریج تحت
عنوان: «ایران و امپراطوری روم شرقی (بیزانس)» نوشته است(7): «هرچند نفوذ
هنری ایران در امپراطوری روم بیشتر از هر جا در مورد پارچه واضح و مشخص
است، از پارهای لحاظ اهمیت آن در معماری بمراتب اساسیتر میباشد، و حتی
یکی از مکتبهای محققین تحت رهبری استرزیگوفسکی(8) چنان درین زمینه تند
میرود که میگوید تمام اختصاصات اساسی ساختمانهای گنبدی و سقفدار و حتی
ساختمانهای صلیب شکل که عصاره واقعی معماری بیزانس بشمار میرود، از ایران
سرچشمه گرفته و نخست در ایران توسعه یافته است. هرچند این عقیده را میتوان
اغراقآمیز دانست، ولی دلائل کافی در دست است که ایران را در معماری بیزانس
صاحب تأثیری حیاتی دانیم. زیرا طاق بیضی شکل، بکار بردن قوسهای گچی برای
زینت نمای عمارت، هلال سهگوش برای تبدیل عمارت چهارگوش به پایه مدور گنبد،
و شاید توسعه دادن طرح بوسیله افزودن دو گوشواره و تبدیل آن به صلیب
یونانی، همه قبل از آنکه در بیزانس توسعه یابد، در ایران مورد توجه قرار
گرفته بود.
قسمت عمدهای از تکامل و توسعه این طرحها از آغاز کار، در ارمنستان
صورت گرفته و از آنجا به امپراطوری بیزانس راه یافته، و بیشک پارهای از
معماران روشنبین ارمنی بودهاند. فعالیت عظیمی که در عهد این امپراطوری
برای ساختن بناهای جدید بود تا حد زیادی مرهون هوش و ذکاوت و اختراع اهالی
آسیا بود.
. . . . . تعیین میزان ارتباط و تعادل و نسبت میان دو عامل ایرانی و
شامی (سوریهای) در زندگی بیزانس، یکی از موضوعات پرسر و صدا و جار و جنجال
بین محققین است. با این حال بیقین میتوان گفت که آمیزش کارآمدی مردم با
قوه تخیل و ابتکار و شیوههای کماثر شرق بود که شاهکارهای پرافتخار معماری
بیزانس امثال کلیسا (یا مسجد) ایاصوفیه، کلیسای حواریون مقدس و سنت
ژیوس(9) و سنت باکوس(10) را که همه در قسطنطنیه تحت سرپرستی ژوستینین
ساخته شد، و همچنین عده کثیری از ساختمانهای مسیحی شرق و غرب، بدون عناصر و
عوامل ایرانی محال بود این بناها مختصاتی را پیدا کنند که در هنر آنها
موجود است، و عنوان سبک بیزانس بهمین نسبت بآنها داده شده.
پروفسود پوپ ایرانشناس نامی معاصر ضمن مطالبی تحت عنوان «نظری بهنر ایران» راجع به هنر ساسانی چنین اظهار نموده است.
«هنر ساسانی با اشکال تازهای، عظمت،قدرت و وفور آثار هخامنشیان را
ادامه داد. معماری ساسانی هرچند فاقد استعمال سنگ در ساختمان بناهای سنگی
گرانقیمت مانند هخامنشیان بود، اما در بکار بردن مصالح دیگر و بدعت در
ساختن طاقهای هلالی و گنبدها گامی فراتر نهاده بود. این گامها مقدمهای بود
برای حل مسئلهای انعکاس صوت که حتی از نظر تیزبین معماران رومی مخفی
مانده بود. معماران ساسانی به پوشش فواصل وسیع با مواد سخت توفیق یافته
بود،و این امر یکی از مشکلترین و اساسیترین اختراعات معماری بود و همین
مقدمات بعدها در کلیه آثار معماری ایرانی طی قرون بعدی تشکیل گردید. بعضی
از اصول معماری ساسانی بود که راه را برای ترقی معماری گوتیک، یعنی عامل
عظمت اروپای قرون وسطی هموار ساخت.
پروفسور آندره گدار فرانسوی درباره معماری ایران در عصر ساسانی مینویسد:(11)
«در ساختمانهای اصلی معماری ساسانی هم مانند هخامنشیان کاخهای شاهنشاهی
بود و اصرار داشتند که مانند آنها شاهنشاه را در «آپادانای» خود مانند
خدائی که از آسمان فرود آمده نشان دهند،این برنامه کارشان بود. اما
راهحلهای معماری هخامنشی برای ساسانیان ظاهراًپرخرج و پیشرفتناپذیر
بوده است. زیرا بلندی تیرهای چوبی حد اعلائی دارد که در دوره هخامنشیان از
آن استفاده شده بود، بنابراین حتی در ساختمانهای شاهی هم معماری طاقدار را
که در دوره هخامنشیان بیشک معماری متعارفی بوده رواج دادند. تحولی که این
سبک معماری متعارفی کشور بدست ساسانیان بعمل آمد، و میخواست عظمت و شکوه
مافوق کاخهای داریوش داشته باشد، باید مورد بررسی قرار گیرد. ولی پیش از آن
چند کلمهای درباره مصالح معماری میگویم.
بطور کلی هنوز گمان میکنند که پوششهای معمول در دوره ساسانی منحصراً
طاقهای استوانهای، گنبد کروی و طاقهای مخروطی بودهاند،که رابطه طرح مربع
را به پایه مدور گنبد آسان میکنند. و طاقهای متقاطع و چهار ترک را
نمیشناختهاند. شوازی میگوید(12): «ایرانیان از دوران باستان تاکنون جز
طاق استوائی(13) و گنبدی که بر طاقچههای گوشهای مخروطی تکیه کند، پوششی
نپذیرفتهاند.»
«در نظر اول بنظر نمیرسد که گنبد و سقف مدور برای یک تالا رمربع مناسب
باشد، و چنین مینماید که سقف طبیعی همان طاق چهار ترک باشد که چهار دیوار
متدرجاًدر فضای تالار سر به هم میدهند. اما برای این منظور وجود هلال لازم
است. اما امتیاز گنبد اینست که وجود آنها را غیرلازم میسازد و این طریق
ارزنده کوشش ایرانیها را برای قرار دادن گنبد روی چهار گوش توجیه میکند».
با وجود این،سقفهای چهار ترک، متداولترین سقفها در ایران مخصوصاً در
جنوب و بالاخص در کرمان هستند. این نوع سقف بدون هلال در آغاز دوره ساسانی
معمول بوده و ساختمان آن با کمال آسانی و مصالح اندک و در مدت کوتاه صورت
میگرفته و آن باید نتیجه تکنیک ماهرانه و حاصل تجربیات طولانی بوده باشد، و
چیزی که سبب فقدان شرح و تفصیل درباره این نوع سقفها، که تاریخ پیدایش آن
مسلماً عصر ساسانیان است میباشد، نداشتن اطلاعات کافی درباره معماری قسمت
جنوبی ایران است(14).»
«چیزی که مهمتر است شکل قوسها است. اما بدیهی است مقصود ما قوسهای
نیمدایره، با دهانههای کوچک یا متوسط که در ساختمانها دیده میشود و
احتمالاًبوسیله چوب قوسبندی شده باشد، نیست. نظر ما در اینجا متوجه
طاقهای دهانه بزرگ ساختمانهائیست که بواسطه عدم دسترسی بچوب برای چوببست،
مجبود بودهاند بنا را بدون قوس بسازند و در این صورت الزاماً طریق دیگری
را انتخاب کردهاند. اینها دو قسماند: در یکی سعی کردهاند که از دهانه
طاق، بوسیله تنگ کردن تدریجی آن، با مایل کردن پایههای طاق بطرف داخل
درگاهها، بکاهند. و این طریقی است که در مورد «نیاسر»(15) بکار برده شده،
در دیگری، پایههای طاق عمودی مانده، و قوسها را تا ممکن بوده بطریقی بالا
بردهاند که فاصله کاسته شود. از نقطهنظر منظره، نتیجه این دو طریقه با
هم متفاوتند. قوس نیاسر نسبت بدیگری که طاق آن از سطح زمین شروع میشود
ابتدائی بنظر میآید. آن دیگری که طاق کسری تیسفون است بطور تحقیق توسط
شاپور اول بین سالهای 241 تا 272 میلادی ساخته شده و آن شیوه تا آخر دوره
ساسانی متداول بوده است.»
مدائن (تیسفون):
بزرگترین شهر و باشکوهترین پایتخت ایران ساسانی، شهر تیسفون بود، که
اکنون ویرانههای طاق و رواق و در و دیوار شکستهاش، در کنار رود دجله، چون
آئینه سراپا عبرتی نمودار و گویای دوران سرافرازی و فر و شکوه دربار ایران
کهن، و پدیدار آثار صنادید عجم میباشد، و با آنکه جزئی بیش از آن برپا
نمانده، از لحاظ بزرگی و شکوه و هنر معماری، هنوز مورد شگفتی و تحسین
جهانیان میباشد.
این پایتخت را یونانیان کتیسفون(169 و در کتب مورخان و گویندگان و
نویسندگان بنامهای تیسفون، مدائن (شهر شهرها)،مدائن سبعه، ایوان مدائن،
طاق مدائن، طاق کسری،ایوان کسری، تخت کسری، بارگاه خسرو، طاق خسرو و
ایوان خسرو یاد گردیده، و بروزگار آبادانی یکی از غنیترین و باحشمتترین
دربارهای شاهی دنیای باستان بوده است، نزدیک 700 سال اریکه دو شاهنشاهی
بزرگ اشکانی و ساسانی در آنجا قرار گرفته بود. این شهر نخست یک اردوگاه
سپاه و در برابر سلوکیه از لحاظ سیاسی و برابری با رومیها بوجود آمده بود
(حدود سال 22 ق. م) و کم کم پایتخت زمستانی شاهان اشکانی گردید و سپس این
شهر و سلوکیه و چند شهر دیگر بهم پیوسته، شهر بزرگی را تشکیل دادند. قسمتی
از کاخ خلیفه عباسی بغداد با مصالح ویرانههای شهر مدائن ساخته شده، و در
حقیقت جانشین مدائن گردید.
سلوکیه در سال 312 ق.م توسط سلوکوس یکم در نزدیکی تیسفون ساخته شد(71) و
بعدها با تیسفون یکی شد. این شهر در کنار رود دجله جائی که فرات و دجله
بیش از هر جای دیگر به هم نزدیک هستند بنا شده بود،و پایتخت دولت شرقی
سلوکی بود. مصالح این شهر از بابل آورده شده و قسمتی از ساکنان این شهر نیز
از بابلیها بودند و از سلوکی سوریه اهمیت آن بیشتر بود. علت اینکه این شهر
را در برابر بابل تقویت نمودند تا جانشین بابل گردد،ازین لحاظ بود که
سل.کیها میدانستند بابل باآن غرور و پیشینه دو هزار ساله خود ودرک
عظمتهای پادشاهان نیرومند بابل و آشور و هخامنشی، به تمدن یونانی اهمیتی
نمیدهند.
سلوکیه معظمترین شهر و برحسب نوشته سترابون بعد از اسکندریه
مصر،مهمترین شهر بوده و در حدود ششصد هزار جمعیت داشته است و از لحاظ
زیبایی و شکوه سرآمد شهرها و از انطاکیه سوریه برتر بوده است. شهر حصاری
آجری که به خندقی محدود میشده داشته،آجر این حصار و آجر کاخها را از بابل
آورده بودند(18) مهرداد اول (171-138 ق، م) شهر سلوکیه را از سلوکیها گرفت
.
نخستین پایتخت اشکانیان پس از توسعه نفوذشان شهر هکاتمپیلس یا شهر
صددروازه در نزدیکی دامغان کنونی بود،بعد به مناسباتی به تیسفون نزدیک شهر
سلوکیه منتقل،و بر اثر آبادانی زیاد و توجه دربار اشکانی بدانجا، بر
گسترش شهر افزوده شد و با وجود آنکه شاهان ساسانی پارسی و ازین خطه برخاسته
بودند و شهرهای چندی در پارس و سایر نقاط ایران بنا نهاده، با وجود براین
پاسنخت رسمی و تشریفاتی همان مدائن و تیسفون بود و پیوسته بر اهمیت و عظمت
این شهر افزودند.
طاق کسری در سال 19 پادشاهی خسرو انوشیروان حدود سال 550 میلادی در
میان شهر روبروی دجله، همانجا که مانده طاقهای شکستهآن هماکنون سرپا و از
فرسنگها راه نمایان است، در شهر (اسپانبر) بنا گردید. ولی دانشمند فقید
پروفسور هرتسفلد و چند تن خاورشناس دیگر معتقدند که این ایوان در زمان
شاپور یکم بنا گردیده است. اندازه کاخ و ساختمانهای فرعی آن 300*400 متر
بوده است.
طاق بزرگ باشکوهترین قسمت کاخ بوده 48 متر بلندی 91 متر درازا و 36 متر
پهنا داشته و در دو سوی آن چهار تالار بزرگ، هر یک با 23 متر درازا و 6
متر پهنا، بیکدیگر مربوط و متصل وبده است. ساختمان از آجر و نمای بیرونی آن
با مس روکش شده به برگهای نازک زر و سیم، مزین بوده در زیر طاق بزرگ رواقی
باسم آپادانا یا تالار بار بوده که 35 متر بلندی و 43 متر درازا و 35 متر
پهنا داشته و جایگاه شاهنشاه و تختگاه بوده است. طاق هلالی، و از دو سو شش
طالقنما در دو پهلوی آن قرار گرفته، کلفتی دیوارهائی که طاق بزرگ روی آن
استوار بوده است در پائین 7 متر و جائی که طاق شروع میشده چهار متر و در
آخرین نقطه هلالی یک متر کلفتی دارد. برای نور این بارگاه یکصد و پنجاه
دریچه که هر دریچه 12 متر تا 15 متر محیط داشته در اطراف باز کرده بودند و
برای هوای مطبوع هم تنبوشههای سفالین که در حدود بیست سانتیمتر کلفتی
داشته در آن بکار برده بودند تا هوای کاخ را خنک کنند و پرتوی ملایم بدرون
کاخ بیندازند.
نمای ساختمان را بعضی از یم نوع ساروج یا موزائیک (معرق سنگی) از
سنگهای مرمر رنگین در پائین، و موزائیک شیشهای در بالا و برخی دیگر از
صفحات مسین سیم و زراندود دانستهاند. ضمن کاوشهای هیئتهای باستانشناسان
آلمانی در سالهای 1931 و 1932 در آنجا چن قطعه تزئینات از ساروج و
نمونههائی از موزائیک بدست آمده است. این کاوشها در دو تپه شرق و شمال
ایوان مدائن بنام امالسعاتیر والمعاریذ بعمل آمده، و موزائیکهای پیدا شده
با نقوش برگ خرما و گل و درخت زندگانی که طاوس روی آن نشسته و اشکال
حیوانات از قبیل خرس و گراز و پیکرهای کوچکی از هنرمندان و نوازندگان بدست
آمده است.
این طاق تا سال 1888 میلادی برپا و در آن سال قسمت شمالیش ویران و
اکنون نیز قسمت جنوبی آن در شرف انهدام و از آنهمه تزئینات مانند سایر
اثاثیه و اشیاء کاخ، در اثر یغماگری و نادانی تازیان مهاجم، و سپس پشت کردن
روزگار، از بین رفته است.
مراسم بار مردم و پذیرائی از نمایندگان بیگانه در همین تالار برگذار
میگردیده، کف و بدن کاخ با فرشهای ابریشمی عالی مفروش و هر قسمت که مفروش
نبوده با موزائیکهائی که در بالا گفته شد، از نوع پر نقش و نگار آن و
تزئینات زرین و سیمین مزین گردیده بود.
سریر شاهنشاهی در انتهای تالار و پرده زربفت مجللی در جلوی آن آویخته
بود. دستههای گوناگون درباریان و صاحبان مناصب بر حسب جاه و منزلت در جای
مقرر میایستادند. هنگامیکه تمام صفوف و صنوف در جایگاه خود قرار میگرفتند،
پرده بکناری کشیده میشد، و شاهنشاه نمودار میگردید. وی با جامه زردخت
زرنگار، روی سریر پادشاهی بر مسند و بالش زربفتی تکیه داده و تاج بزرگ
کیانی از زر ناب که بانواع و اقسام جواهرات مرصع شده، در بالای سرش توسط
زنجیر زرین نازکی آویزان بود. بطوریکه نوشتهاند در تاج نامبرده یکصد دانه
مروارید ببزرگی تخم گنجشک و تعداد زیادی دانههای یاقوت و زمرد نشانده شده
که در حدود 5/91 کیلو وزن داشته، و چون میسر نبوده آن را بسر بگذارند، ازین
جهت توسط زنجیر نازک و نامحسوسی از سقف آویزان و بدین طریق وی سر شاه قرار
میگرفته است. این تاج در غیر مواقع رسمی با پارچهای پوشانده میشد تا گرد
نگیرد.
تئوفیلاکت(19) در وصف مراسم نشستن هرمزد چهارم به تخت سلطنت و طرز
تزئینات و سایر تشریفات چنین نوشته است: «تاج زرین مرصع بجواهر بر سر داشت،
پرتو زبرجدهای آن که از مروارید غلطان محصور بود، چشم را خیره میکرد، و
گوهرهائی که بر موی او قرار داشت نور مواج خود را با شعاع حیرتبخش زمردها
چنان آمیخته بود که چشم بیننده از فرط حیرت و شگفتی تقریباً از دیدان عاجز
میماند.
شاهنشاه شلواری زربفت پوشیده بود که آن را دست گلابتوندوزی کرده بودند
و بهائی گزاف داشت: بطوریکه جامه او تا حدی که شکوه پادشاهی و میل
خودنمائی اقتضا میکرد، دارای بها و جلال بود»
منظره تالار بزرگ بار و سریر پادشاهی و سایر تشریفات بحدی باشکوه و
ابهت بوده، که بینندگان تازهوارد بطوری در حیرت و شگفتی فرو میرفتند، که
بیاختیار برای تعظیم و تکریم بزانو درمیآمدند، و چه بسا که از خود بی خود
شده و همه چیز را فراموش میکردند.
طبری مینویسد که یوانیه(20) یکی از بزرگان، نامهای به حضور بهرام
پنجم برد. شکوه و جلال کاخ چنان او را مسحور نموده بود، که فراموشش شد
احترامات لازمه و مقرر را بجا آورد، چون شاه علت حیرتش را دریافت، او را
بخشید.
یک کاخ دیگر نیز دو کیلومتری شمال تیسفون بنام (کاخ سفید) بوده است که
از سده چهارم هجری به بعد بطور کلی ویران و محو میشود، ولی یعقوبی مورخ
سده سوم هجری آن را دیده و از آن نام میبرد.
ویرانی قسمت مهم بنا را به منصور خلیفه دوم عباسی (754-755 م) نسبت
میدهند، ولی چون خرج خراب کردن بیش از منافعی بود که ازین کار برده میشد،
از ویران ساختن بقیه صرف نظر کرد. مصالح کاخ سفید شاهپور دوم، در بغداد
برای (قصر تاج) بکار رفت و مقداری از سنگهای مدائن را نیز برای باروری همان
کاخ حمل نمود. در سده چهارم هجری مدائن یک شهر کوچک و پرجمعیتی بوده است، و
مسجد جامعی که در همان اوائل اسلام نزدیک گور سلمان فارسی ساخته بودند،
برجا بوده است. صاحب مجملالتواریخ و القصص راجع به خراب کردن مدائن توسط
منصور چنین مینویسد:
«پس منصور خالد برمک(21) را گفت کوشک اسپید که به مدائن است بکنم و آلت
و خشتها اینجا آوردم. خالد گفت مصلحت نباشد، که آن بنای اکاسره است و فخر
آن امروز شماراست که هر آن کسی که بنا بیند داند، که آن پادشاهی بزرگ کرده
است و کسانی که ایشان را غلبه کرده از ایشان بزرگتر باشند نشاید خراب کردن.
منصور را از آن خوش نیامد و گفت همواره نصرت گبرکان کنی و دین پدرانت
فراموش نگردد. خالد گفتا اگر ایشان را بد خواستم، شما را بدتر و خاموش گشت.
منصور بفرمود تا آن کوشک را باز شکافته و خشت پخته به کشتی همه آوردند و
چون حساب کردند، مئونت آن از بر شکافتن و ببغداد رسیدن هر خشتی،بدرمی سیم
برمیآید، و به بغداد از نو بکمتر ازین میشایست پختن. منصور خالد را گفت،
چه میبینید درین کار، گفتا چون دست بدان فراز کردی تمام برباید گرفتن، که
اگر بجای بگذاری مردمان گویند بنا که ایشان بکردند، دیگر ملکان برنتوانستند
شکافتن و خراب کردن، چنانک بود تمام برشکافتند.»(22)
اصطخری در مسالک و ممالک توصیف مدائن را در خود چنین نوشته: «مدائن
شهری کوچک است. قدیم سخت عظیم بوده است. از بغداد تا آنجا یک مرحله. و
آرامگاه پادشاهان بود سمت ایوان کسری آنجاست و به سنگ و گچ بنا کردهاند.
اکاسره را هیچ بنا عظیمتر از آن نبوده است . . . . مدائن از شرقی دجله است و
گویند کی در مدائن بر دجله پلی بوده است و ما آنرا اثر ندیدیم.»(23)
از پادشاهان ایرانی بعد از اسلام خاندان آل زیار مصمم بودند که بغداد
را بگیرند و تیسفون را دوباره پایتخت قرار دهند و خود را شاهنشاه بدانند.
هفت شهری که مدائن را تشکیل میداده عبارت بوده است از 1- تیسفون 2-
رومگان(رومیه) 3- وه اردشیر (بهرسیر) 4- ماحوزه (شهری بود مجاور سلوسی، که
مورخین یهود و سریانی آنجا را بنام ناحیه سلوسی ذکر کردهاند) 5- درزنیدان
(پنج کیلومتری شمال وه اردشیر) 6- ولاشاباز (سابات در مغرب وه اردشیر) 7-
اسپانبر.
پنج شهر ازین هفت شهر تا زمان یعقوبی مورخ قرن سوم هجری دایر بوده که
وی از آنها نام میبرد: (تیسفون – اسپانبر – رومیه – وه اردشیر –
ولاشاباز.)
رومگان یا رومیه - در زمان انوشیروان ساخته شده و این را مورخین رومی و
ارمنی انطاکیه خسرو نامیدهاند. در سال 540 میلادی که انوشیروان انطاکیه و
شام و سلوکیه را فتح نمود (کنار نهر الکلب(24) اهالی آنجا را به تیسفون
کوچ داد و در یک محله نوسازی به شکل انطاکیه در شرق دجله برابر سلوکیه مسکن
داد. بهمین جهت به نام رومیها (رومگان – رومیه) معروف گردید. عربها
رومقان گفتهاند، و بطوریکه نوشتهاند تا چند سده پس از اسلام دایر و منصور
خلیفه چندی در آنجا اقامت داشته و تا زمان یعقوبی نیز بقایائی از شهر بجا
بوده است.
وه اردشیر (سلوکیه قدیم) عبارت از قسمتی از شهر سلوکیه است که در سال 165
میلادی بدست آویدیوستی کاسیوس ویران شد و در زمان اردشیر مجدداً احیا
گردید. این شهر بسیار بزرگ و کوچههای آن سنگفرش و در کنار هر خانه آغولی
جهت نگاهداری چارپایان موجود بود. بازار شهر بزرگ و بازرگانان و سوداگران
بسیاری از آنجمله بازرگانان یهودی داشته و در نتیجه شهری ثروتمند و پر
جمعیت و مردمش در عیش و عشرت و تنآسائی بسر میبردند. شهر دارای کلیسای
بزرگی بود که در زمان شاپور دوم ویران و از نو بنا گردیده بود. مرکز
عیسویان و کلیسای سنت نرکس و مکتب روحانیون در سده ششم در یک شهر بوده است و
در زمان خسرو دوم کلیسای دیگر سنت ماری و سنت سرژ در آنجا بنا شده بود.
یهودیان نیز درین شهر زیاد بودند، ولی مقر رئیس آنها رش گالوتا (رأس
الجالوت) در شهر ماحوزه (مجاور سلوکیه) بود(35).
این شهر در تواریخ اسلامی بهرسیر و بهرشیر نوشتهاند و بهرشیر
گفتهاند، زیرا «شیر» مخصوص شاه در آنجا بوده است و معروف است که هنگام
ورود سپاه اسلام به این شهر که بنا بروایت صحیحتر سال پانزدهم هجری و پس
از فتح قادسیه بود، آن شیر هم باعراب حمله کرد و به دست هاشم برادرزاده
سعدبن ابیوقاص سردار عرب کشته شد.
پس از تسلیم این شهر به سردار عرب، ایوان مدائن که سفید و بلند بود
نمودار گردید. ضراربن الخطاب تکبیری بلند گفت که همه سپاهیان با هم تکبیر
(الله اکبر) گفتند. نگاهبان و فرماندار این شهر (دیهگان) شیرزاد(26) یا شیر
آزاد(27) نوشتهاند.
در دو سوی دجله کاخهای پادشاهی ساسانی ساخته شده و چون رفت و آمد مردم
از پل روی دجله که در برابر کاخ بود، مزاحم و مانع آسایش شاهنشاه میشد، در
زمان شاپور بزرگ پل دیگری برای رفت و آمد مردم ساختند که ازدحام بر روی این
پل کمتر باشد.
3- در شاهنامه فردوسی منعکس است که شاپور دوم در سن پنج سالگی دستور ساختن پل دیگر را داده است.
توصیف مشروحی از لحاظ معماری درباره مدائن توسط آندره گدار فرانسوی که حدود
سی سال مدیر کل و مشاور فنی باستانشناسی بوده، نوشته شده. خاورشناس
نامبرده مینویسد(28).
«ویرانههای کاخ تیسفون که عظیمترین مقر پادشاهان ساسانی است، در زمینی
به مساحت 12 هکتار واقع و شامل بنائی است که به نام طاق کسری معروف است و
قسمتی از بقایای ساختمان دیگری واقع در صد متری شرق آن که حرم کسری نامیده
میشود و در جنوب و شمال محوطه خرابههائیست که در زیر گورستان تازهای
پنهان است.
طاق کسری تنها قسمتی از این مجموعه ابنیهایست که بعضی از اجزا آن در
سطح زمین باقیمانده و همه بنای بارگاه شاهنشاهی بوده است. علیرغم روایاتی
که آن را به خسرو اول انوشیروان نسبت میدهند، محتمل است که بنای مزبور
بدستور شاپور اول فرزند و جانشین اردشیر ساخته شده باشد.
این ساختمان که بعضی آنرا زیباترین «بنای دوره ساسانی دانسته و برخی
بنای ایرانی در لباس اروپائی»(29) میدانند، مانند اغلب کاخهای بینالنهرین و
همچنین کاخهای تخت جمشید و عمارت خسرو در قصر شیرین، بر روی صفه ساخته
شده. روی این صفه در مرکز جبههای شبیه به فیروزآباد اما مزین به شش طبقه
طاقنما، طاق بیضی شکل به پهنای 6/25 متر و 34 متر ارتفاع با یک جهش از سطح
زمین شروع به قله ختم شده، و طاق ایوانی را به عمق 95/42 متر تشکیل داده
است. این رواق عظیم که سطح آن وسیعتر از کاخ داریوش در تخت جمشید است،
بارگاه عام شاهنشاه ساسانی بوده است درب ساده که در دیوار ته ایوان باز
میشود به یک ردیف اطاقهای کوچک راه داشته و میبایست از آنها گذشته به
تالار بوسعت ایوان و به پهنای 67/38 متر رسید که دارای سقف استواری است.
در سمت چپ این مجموع دهلیزی است با طاقهای عرضی و سقف استوانهای، که
دو تالار به پهنای17 متر در 60/34 متر طول، با سقف استوانهای در آن باز
میشود و بوسیله تالار مربعی به همین پهنا از یکدیگر جدا میشوند. تالار
اخیر را احتمالاً گنبدی میپوشانیده است. میتوان حدس زد که سمت راست ساختمان
هم که در کاوشهای سال 1928 و 1929 از خاک در نیامده، نظیر طرف چپ بوده
باشد. رویهمرفته اگر شاهکار طاق کسری یعنی اثری که شاهد کوشش ایرانیها برای
همسنگ کردن و پیشی گرفتن از کاخهای باشکوه هخامنشی است نبود، طرح بنای
تیسفون ناچیز و کمارج میبود.
یادآوری این مطالب خالی از فایده نست که در طاق کسری هم مانند سایر
بناهای بینالنهرین در دوره پارتها، تنها نوع سقفهای معمول استوانهای بوده
است. با وجود این، چنانکه باز هم گفته شده محتمل است دو تالار مربع طرفین
طاق با گنبد پوشانده شده باشد، و اگر هم چنین بوده باشد باز سازندگان این
بنا به گنبدهای مزبور ارزش و اهمیتی را که ما در گنبدهای ایران اصلی مشاهده
میکنیم، ندادهاند. در واقع از فیروزآباد گرفته تا عمارت خسرو در قصر
شیرین، در همه ابنیه یک تالار گنبددار دیده میشود که در جلو آن ایوانی
قرار دارد که تالار وردوی محل مخصوص پذیرائی کاخ و هم هسته اصلی ترکیب
معماری آنست.
مساماً در ایران کاخهای دیگری هم از دوره ساسانی بوده است ولی بکلی از
میان رفتهاند، از آن جمله کاخی است در نزدیکی کرمانشاه از منضمات آن بوده،
کاخ هرسین که سابقاً شاپور خواست(30) نام داشته، از کاخ اخیر که در نزدیکی
چشمه و نقش بزرگ عمودی نظیر نقش بیستون واقع بوده، اکنون جز، حوض و
جویهائی که در صخره کنده شده و مصالح پراکنده یک ساختمان عظیم سنگی چیزی
باقی نمانده است.
فتح مدائن و انهدام آن:
سپاهیان مهاجم عرب پس از فتح قادسیه که در سال چهاردهم هجرت اتفاق
افتاد، در سال پانزدهم وارد شهر وه اردشیر (بهرسیر – بهر شیر) گردیدند. از
آن شهر که یکی از هفت شهری بود که مدائن را تشکیل میداد، ایوان بزرگ کسری
را دیدند. ضراربن الخطاب تکبیر (الله اکبر) بسیار بلندی گفت و همه سپاهیان
با هم آنرا تکرار کردند. ضرار اظهار داشت که وصف این کاخ عالی و وعده فتحش
را از دهان حضرت پیغمبر صلیالله علیه و آله شنیده است.
یزدگرد چون دید که مسلمانان آهنگ پایتخت کردهاند، بانوان حرم و
شاهزادگان و مقداری از مال و منال را بحلوان فرستاد و مدائن را به مهران
رازی و نخیرجان سپرد، ولی قسمت اعظم از ثروت و اسباب و ظروف زرین و سیمین و
جواهرات و فرش و اشیاء گرانبها، در خزائن بماند. طبری نقود خزائن را سه
هزار ملیون سکه نوشته است بعضی از مورخین این مبلغ را به نصف تقلیل داده و
متذکر شدهاند که نصف دیگر که یکهزار و پانصد میلیون سکه بوده، خرج جنگ
قادسیه و سپاهیانی که تحت سرداری رستم فرخزاد و پیروزان و هرمزان تجهیز و
بسیج شده بود، گردیده است.
بنابراین مدائن، بدون جنگ تسخیر سپاهیان اسلام بسرداری سعدبن ابی وقاص و
راهنمائی سلمان فارسی گردید. و این رویداد را در ماه صفر سال 61 هجری
نوشتهاند. روز فتح مدائن بدست اعراب را «یومالجراثیم» نامیدهاند زیرا در
این روز اتفاقاً رود دجله طغیان کرده و اطراف شهر را آب گرفته بود، تا
آنجا که بعضی از جاها تا زیر شکم اسب آب بود. هر بلندی که از آب مصون بود و
اعراب میتوانستند بدانجا پناه برند، (جرثومه) میگفتند که جمع آن
(جراثیم) میشود.
وقتی سعدبن ابی وقاص فرمانده سپاه عرب وارد کاخ شد، این آیه را خواند: «کم
ترکوا من جنات و عیون و زروع . . . و اورثناها قوم آخرین» و سپس نماز فتح
خواند، که هشت رکعت بود و نماز جمعه آن هفته را در کاخ شاهنشاهان ساسانی
بجا آورد، و بار دیگر خانه خدایان ملک و سلطنت، خانه خدای لایزال گردید.
سلمان سه راه را برای مصونیت مردم شهر بدانها پیشنهاد نمود: قبول
اسلام، جزیه، جنگ. سه روز برای اخذ تصمیم مهلت داده شد. پس از سه روز مردم
به قبول جزیه تن دادند و تسلیم شدند.
سعد مشغول جمعآوری و تقسیم اموال شد. بهر سپاهی پس از وضع خمس سهم
خلیفه دوازده هزار درهم رسید و بهر سوار سه رأس اسب نصیب شد. بسیاری از
اموال بدست مسلمانها افتاد از قبیل اسب و اثاثیه و لباسهای شاهی و فروش،
مخصوصاً قالی معروف بهارستان (بهار خسرو).
در اینجا بیمناسبت نیست که قسمتی از نوشته کتاب: (کورت – فریشلر)
آلمانی تحت عنوان عایشه که توسط ثابت ابن ارطاه رئیس پلیس مخفی معاویه
تنظیم شده و توسط آقای ذبیحالله منصوری ترجمه شده راجع به تزئینات و شکوه
مدائن به موجب نامه سعد وقاص به عمر«اطاقهای این قصر مفروش از طلاست و بجای
خشت در کف اطاقها طلا نصب نمودهاند. ولی من تصمیم دارم که هرچه در کف
اطاقها یا بر دیوارهاست، جمعآوری نمایم و با چیزهای دیگر برای تو بفرستم.
در بعضی از اطاقهای کاخ مجسمههایی از مرمر و نقره و طلا دیده میشود، و
من مجسمههای زرین و سیمین را با غنائم دیگر برای تو خواهم فرستاد، تا
اینکه تحویل بیتالمال بدهی. هریک از اطاقهای این کاخ که مستور از طلا
میباشد، بدون فرش است، لیکن اطاقهائی که کف آن را از طلا نپوشانیدهاند
فرش دارد و فرشها را قالیبافان برای اطاقهای این قصر بافتهاند بطوریکه نه
بزرگ است نه کوچک و هر قطعه فرش، یک اطاق را مفروش مینماید.
درین قصر تالاری است که مخصوص بار عام پادشاه ساسانی بوده، و در آن
تالار یکقطعه فرش گسترده شده که گرانبهاترین فرش جهان است و قالیبافان
ایرانی بیست و پنج سال مشغول بافتن آن بودهاند، نقشه آن فرش طوریست که
منظره صحرا را در فصل بهار نشان میدهد و تمام علفها و درختها و گلها و
پرندگان و جانوران در آن نقشه، دارای رنگ طبیعی است و انسان وقتی آن فرش را
از نظر میگذراند مثل اینست که یک منظره بهاری را میبیند. در یکطرف این
کاخ که من اکنون در آن سکونت دارم، عمارتی است که دارای یکصد ذرع ارتفاع
میباشد و داراری ده طبقه است. سلاطین ساسانی هنگامیکه در مدائن بسر
میبردند، شبهای تابستان، بالا آن عمارت میرفتند، وقتی قدم به طبقه دهم می
نهادند هوا را خنک مییافتند و تمام وسائل راحتی آنها در طبقه دهم فراهم
شده بود.
قصر سلطنتی در مکانی ساخته شده که نسبت برود دجله ارتفاع دارد و آب
دجله نزدیک این قصر، سوار بر آن نمیشود، ولی معمارانی که این کاخ را
ساختهاند از نقطههای دور، در جائیکه دجله ارتفاع دارد، آب را به قصر
آوردهاند بطوریکه آب دجله پیوسته در جویهای این قصر جاری است و از
فوارهها جستن مینماید و برای اینکه هرگز آب گلالود وارد حوضها نشود در
قسمتی از کاخ سلطنتی یک منبع بوجود آوردهاند و آب دجله، بعد از ورود بآن
منبع تهنشین میشود و آب زلال وارد جوها و استخرها میگردد. . .
. . . طلائی که تا امروز نصیب ما شده بقدری است که مسلمین میتوانند با
آن عمارتی بسازند که بجای خشت، در آن شمشهای طلا کار گذاشته شود و آنقدر
جواهر نصیب ما گردیده که میتوانیم جوالها را پر از جواهر کنیم و با ترازوی
رومی آن را وزن نمائیم.»
***
بسیاری از پادشاهان و سخنوران ایوان مدائن را پس از ویران شدن دیدهاند
از آنجمله اولجایتو در روز دوشنبه 27 جمادیالاخر سال 709 ه . ق و همچنین
نقل است که هلاکوخان هنگام دیدار مدائن سه بار طاق را زانو زد و به خواجه
نصیرالدین طوسی میگوید بسیاری نظرهای بزرگان و مردان خدای بر این طاق
بیجفت آمده باشد بمدت هزار سال، زانو برای آن نظرها میزنم(32).
یعقوبی (احمدابن ابی یعقوب) مورخ سده سوم هجری در کتاب البلدان در وصف مدائن مینویسد(33):
«مدائن پایتخت پادشاهان پارس است. و نخستین کسی که در آن منزل گزید
انوشیروان بود و آن چندین شهر است در دو طرف دجله. در طرف شرقی شهری است که
به آن «عتیقه» گفته میشود و کاخ سفید کهنی که نمیدانند که آن را بنا کرده
است، و نیز مسجد جامع که مسلمین پس از فتح مدائن ساختهاند، در آن واقع
است و نیز در طرف شرقی نجله شهری است که به آن«اسبانیر» گفته میشود، و
ایوان عظیم کسری که پارسیان مانند آنرا ندارند و هشتاد ذرع ارتفاع دارد، در
این شهر واقع است و میان دو شهر باندازه یک میل راه است و سلمان فارسی و
جذیقه بن یمان در همین شهر منزل داشتند و قبر هر دو در آنجاست. پس از این
دو شهر، شهری است بنام «رومیه» که گفته میشود رومیان چون بر پارسیان غلبه
یافتند آن را بنا کردند و امیرالمؤمنین منصور هنگامی که ابومسلم را کشت
همانجا بوده، و میان این سه شهر نزدیک دو میل تا سه میل راه است. در طرف
غربی دجله شهری است آنرا «بهر سیر» گویند و سپس «ساباد مدائن» در یک فرسخی
بهرسیر واقع شده، پس آنچه در طرف شرقی دجله است از همان دجله مشروب میشود و
آنچه در طرف غربی دجله واقع است از فرات، یعنی از نهری بنام «نهر ملک» که
از فرات جدا میشود مشروب میگردد.
این شهرها همهاش در سال چهارده گشوده شد و فتح آن بر دست سعدبن ابی وقاص بانجام رسید . . . . »
مؤلف حدودالعالم نوشته است(34) «مدائن شهرکی بر مشرق دجله و مستقر
خسروان بوده است و اندرون یکی ایوان است کی ایوان کسری خوانند و گویند کی
بر هیچ ایوان از آن بلندتر نیست اندر جهان، و این شهر بزرگ بوده و با
آبادانی. آبادانی وی به بغداد برند.»
بین شعرای متقدم عرب و فارسی زبان چند شاعر راجع به ایوان مدائن قصاید و
اشعار غرا و جالبی ساحتهاند که اشعار ابوالفرج اصفهانی دراغانی (جلد 11
صفحه 137) و ابن مقفع و ابی نواس و قصیده سینیه بحتری از همه جالبتر است.
قصیده بحتری برترین چکامهایست که در وصف ایوان مدائن و عظمت و فضیلت
شهریاران ساسانی بزبان عربی سروده شده است، و در زبان فراسی نیز قصیده حکیم
خاقانی بینظیر و کمال وطنخواهی این سخنور عالیقدر را میرساند.
بحتری ابو عباده ولیدبن عبیدبن یحیی طائی یکی از سه شاعر بزرگ طبقه
محدثین «دو دیگر ابوتمام و متنبی» متولد بسال 206 و متوفای سال 284 معاصر
متوکل خلیفه عباسی و وزیرش فتحبن خاقان بوده است.
قصیده معروف این شاعر بزرگوار را که توسط آقای احمد مهدوی دامغانی
ترجمه و در شناره اول سال 1341 مجله یغما درج شده عیناً نقل مینماید:
1- خویشتن را از هر پلیدی که جانم را بیالاید پاکیزه داشتم و از پذیرفتن ناکسان بلندی گرفتم.
2- هرگاه که چرخ گردون خواست مرا سرنگون و واژگون سازد، خویشتن را بر سر پا نگاهداشتم.
3- هنوز اندک پسمانده از آنچه روزگار همواره در پی کاهش آن بوده، برایم باقی مانده که زندگیام را به آن بگذرانم.
4- میان شتری که هر روز و پی در پی سیراب میشود، با شتری که هر پنج روز یکبار به آب میرسد، فرق بسیار است.
5- گویا زمانه دیوانه گشته است که میل روی دلش با ناکسترین سفلگان است.
6- در معامله که کردم و شام پرنعمت را ارزان فروختم و عراق را خریدم، سخت زیانکارم.
7- در اندوهی که دارم مرا به حال خود بگذار و در صدد آزمایش مباش، که مرا بسیار بدبرخورد خواهی یافت.
8- دیرگاهی است که مرا میشناسی که خوئی درشت دارم، و در برابر کارهای پست چون اسبان سرکشم که سر
فرمانبردای فرو نمیآوردم.
9- عموزادهام خویشتن را بسی از من والاتر میشمارد. این خودخواهی او پس
از نرمی و مهربانی که با من داشت، مرا دودل و بدگمان ساخته است.
10-چون بر من جفا روا دارند بسیار روا و سزاوار است که در آنجا که شب بسر میبرم بامدادان برجای نمانم.
***
11-غمها خانه و کاشانه مرا دربر گرفته، پس شترم را بسوی کاخ سفید کسری در مدائن راندم.
12-تا در آنجا از غم تسلی یابم، و از مشاهده آن کاخ ویرانه و درهم
ریخته ساسانی، غم خویش بباد فراموش دهم و بر آن فر و شکوه از دست رفته،
دلسوزی کنم.
13- مصیبتهای پی در پی مرا به یاد خانواده ساسانی انداخت، همانا
مصیبتها چیزهائی بیاد میآوردند و چیزی دیگر از یاد میبرند. (گویا مقصود این
باشد که هر مصیبتی مصیبت بزرگی را که در گذشته بر آدمی وارد شده، بیاد
میآورد و مصیبتهای کوچکتر را از یاد میبرد).
14- آنها را (خاندان ساسانی را) بیاد میآورم و گویی می بینم، که راحت و
آرام در سایه ایوان و کاخ بلندی که رفعت آن چشک بینندگان را خسته میمند،
آرمیدهاند.
15- در آن کاخ در بسته که از بس رفیع و باعظمت است، سرزمینهای پهناور و
منزلگاههای بیشماری در زیر و دیدگاه آنست، که از کوههای قفجاق (قفقاز؟) و
تا شارستان اخلاط و مکس (درترکیه امروزی) ممتد است.
16- این منزلگاهها همچون منازل اطلال سعدی در بیابانهای خشک بیآب و
علف، که چون کف دست، صاف و نرم است شناخته نشده است (سرزمینهای اطراف کاخ
همه آباد و معمور و میکون است).
17- ایرانیان مساعی جمیله مبذول داشتهاند که اگر در مقام مسامحه نبودم
میگفتم که مساعی دو قبیله تازی عنس (یمنی) و عیسی (حجازی) بپای آن
نمیرسد و همنژادان تازی من یارای آن کوششها را ندارند.
18- زمانه آن کاخها و منزلگاهها را از طراوت و تازگی انداخته و آنها را چون جامههای ژنده و تار و پود پوسیده، ساخته است.
19- گوئی که کاخ (جرماز) بسبب ویرانی و خالی ماندن چون کهنه گوری بر
روی زمین است که گرد و خاک بر آن نشسته و زیر گام گذشتگان و آیندگان افتاده
است.
20- اگر (جرماز) را ببینی خواهی دید که شبیخون روزگار پس از آن همه سور
و شادمانی در آن کاخ که همواره چون جشن عروسی بوده است، اکنون سوک و ماتم
برپا کرده است.
21- آن کاخ با آنهمه ویرانی بفصاحت تمامتر، عظمت شگفتانگیز مردمی آگاه میدهد، با سخنی که هیچگاه صداقت آن بشک آمیخته نگردند.
از این بیت به بعد بحتری به وصف نقش و نگار داخل کاخ و صور منقوشه بر دیوارهای آن میپردازد:
22- چون منظره محاصره شهر انطاکیه را توسط ایرانیان بنگری، بلرزه در
خواهی آمد، زیرا که رومیان را مورد حمله و در محاصره ایرانیان میبینی.
23- در آن معرکه هولناک که شبح مرگ خودنمائی میکند، انوشیروان در سایه درفش کاویان لشکر خویش، پیش میراند.
24- انوشیروان در جامه سبز بر سمندی سوار است.
25- نبرد دلیران در مقابل انوشیروان، باحترام او مقرون بآرامی و سکوت و آهستگی است.
26- برخی از آن دلاوران با ناوک نیزه بهماورد خویشتن میتازند تا خود را
از حمله او رهائی دهند، و برخی از ترس ژوبین در پناه سپر خزیدهاند.
27- صورتگر ماهر چنان با چیرهدستی صورتگری کرده است که چشم، آن
پیکرهها را مردمی براستی زنده میبیند، که به زبان بیزبانی با یکدیگر سخن
میگویند.
28- اندیشه آن که این پیکرها مردمی زنده و جان دارند، چنان در من بالا
گرفته است که دستهایم با لمس کردن آنها نشانه زندگی را در آنها میجوید.
29- پسرم ابوالغوث با شتاب بسلامتی و افتخار دو لشکر ایران و روم، رطلی گران از میخوشگوار به من نوشانید.
30- از آن می که از درخشندگی گوئی ستاره بود که شب سیاهی را روشن کند، یا چون پرتوی که از خورشید فروزان بدرخشد.
31- از آن می که گمان بری بجای آنکه آنرا از دانههای انگور فشرده
باشند، از دل جان آدمیزاد فشرده و در جامش ریختهاند چرا که هرکسش چون جان
شیرین دوستش دارد.
- چون از آن باده سرمست شدم چنان به نظرم آمد که خسرو پرویز بدست
خویش جام می بمن میبخشد و خنیاگر با من سخن میگوید و مرا سرگرم میسازد.
34- آه . . . اینکه میبینم که به بیداری است یا رب یا خواب؟ . . . آیا این خوابی است که چشمانم را میفشارد و آنچه را
میبینم رؤیایی بنظرم میرسد، یا آرزوی دور و درازی است که فکر و خیالم را دگرگون ساخته است؟
35- گوئی که ایوان مدائن با چندان هنر شگفتآوری که سازنده آن بکار
برده، چون شکافی پهناور است که میان کوهی بلند و استوار پدید آمده باشد.
36- چشم در بامداد روشن و شام تاریک، ایوان را با گرد اندوهی که بر پیشانیش نشسته چنان میبیند که پندارد:
37- ایوان چون کسی است که بجبر و ستم از دوستان یکدل خود جدا مانده و
یا بمانند کسی است که بناخواه و ناروا، وی را به طلاق نوعروس زیبای خود
واداشتهاند.
38- روزگار بخت ایوان را آنچنان باژگونه کرده که «برجیس» که سعد اکبر
است سعادت خود را در آن کاخ بلند پایه بنحوست سپرده و به ستاره نحس مبدل
شده است.
39- اما آن کاخ و ایوان شکسته همچنان در زیر سنگینی پنجه ویرانی زمانه
که بر او افتاده و او را میفشارد، از خود دلیری و خویشتنداری نشان میدهد.
40- از اینکه فرشهای دیبا و پردههای پرنیایش را ربوده و بردهاند، بر دامن کبریایش گردی ننشسته است.
41- کاخ چنان والا و سرافراز است که کنگرههای او از سر کوههای (رضوی) و (قدس) گذشته و بالاتر رفته است.
42- از آن کنگرهها که جامههای سپیدی از گچ و آهک پوشیدهاند، چیزی جز تودههای کوچک پنبه مانند بچشم نمیخورد.
43- کسی نمیداند که آیا این کاخ سر به آسمان کشیده را، آدمیزادگان برای
پریانیکه اکنون در آن ساکنند ساخته، یا پریان برای آدمیزادگان
پرداختهاند؟
44- جز آنکه میبینم ایوان خود گواهی میدهد، که سازنده و پیافکنده آن از پادشاهان ناتوان و دونهمت نبودهاند.
45- چون به آخرین حد احساس خود رسم در این ایوان خالی، گوئی آزادمردان
ایرانی را میبینم که بر مراتب و جایگاههای خویش قرار گرفتهاند .
46- و چنان میبینم که ایلچیان و دیگر مردانی که از راه دور آمده و
بدرگاه کسری بار یافتهاند، در پرتو خورسید نیمروزی گروهی در پشت انبوه
مرد، همچنان ایستاده و گروهی دیگر از فرط خستگی مانده و از پای
افتادهاند.
47- و گویا که کنیزکان خوشآواز در وسط شاهنشینهای کاخ، در میان
بانوان حرم، که لبهاشان از فرط سرخی سیاه بنظر میرسد، بخنیاگری برخاسته و
به نغمهخوانی پرداختهاند.
48- اینها همه را چنان آشکار میبینم که گوئی همین پریروز ایشان را
ملاقات کرده و با آنها بودهام و دیروز از ایشان جدا گشتهام.
49- (ایرانیان در میدان بزرگی و هنر، از همه پیش افتاده و قصبالسبق را
حائز گشتهاند چنانکه: گویا کسیکه بخواهد بدانان برسد بمانند آنچنان کسی
است که برای رسیدم به فاصلهای، در بامداد پنجمین روز حرکت آن قافله
بدنبالش بیفتد. (و پیداست که ابداً بدان نخواهد رسید).
50- این کاخها و شاهنشینها که اکنون از ساکنین والامقام خویش خالی
مانده است، روزگاری با سرور و شادمانی آبادان میبود، ولی اینک باعث سوک و
اندوه و مایه پند و اندرز گردیه است.
51- جای آنست که این کاخ ویران را که بر ذمه من حقی ثابت دارد، با اشک
خویش یاری دهم و اشکهائی را که تاکنون نگهداشته و حبس کرده بودم، از سر شوق
و عشق، بر پای او بفشانم.
52- آری . . . از من همین برآید و بس . . . چرا که از نظر نزدیکی و
خویشاوندی این خانه، خانه من نیست و نژاد بانیان و ساکنان آن نیز، غیر از
نژاد من است.
53- اما نه . . . ایرانیان بر ما تازیان حق نعمت و سابقه منت بزرگی
دارند و با سخاوت و بزرگواری و جوانمردی و دلاوری خود به نیکوترین صورتی
درخت دوستی را در سرزمین دل ما نشاندهاند .
54- آنان کشور ما را کمک کردند و به پای مردی دلیران خفتانپوش، نبرده و کارآزموده خود، پادشاهی ما را نیرومند ساختند.
55- و ما را در برابر لشکریان (ارباط) حبشی یاری کردند و با نیزه و ژوبین خویش سینه و گلوگاه آنان را به سختی کوبیدند.
56- و از اینها همه گذشته، اساساً من خود را چنین میبینم که از دل جان
شیفته و دلداده همه بزرگواران آزادهام و از هر نژاد و تباری که باشند.
***
هنگام زمستان که بباغ رفتن ممکن نبود، جشنهای شاهنشاهی را روی این فرش
ترتیب میدادند بهمین مناسبت آنرا (بهار خسرو) و اعراب (بساط الشتاء)
مینامیدند. رنگ خاک را در زمینه فرش با رنگ طلا درست کرده و آبهای حوض را
با خطوط معین و مخصوصی، مشخص و میان آنرا با جواهراتی که بسفیدی بلور بودند
پر کرده، و این جواهرات رنگ آب را مینمایانده،و سنگریزه ته جویهای آب را
با مرواریدها نشان داده بودند. تنه و ساقه درختها از طلا و نقره، و برگها و
گلها از ابریشم، و میوهها نیز از سنگهای رنگارنگ گرانقیمت بوده است.
طبری نخستین مورخی است که فرش نفیس بهارستان را توصیف کرده است. وی
مینویسد که متن فرش از نسوج زری نو رنگ سبز درختان از زمرد و رنگ آب را با
نگینهای نفیس و رنگ سنگریزه را با مروارید و شاخههای درختان را با زر و
سیم نمودار ساخته بودند.
بلعمی وزیر سامانیان وصف این فرش را چنین کرده است: «اندر خزینه، فرش
بساطی بود دیبا سیصد ارش بالا اندر شصت ارش پهنا و آنرا زمستانی خواندندی و
ملکان عجم آنرا باز کردندی و بدان نشستندی بدان وقت که اندر جهان سبزی و
شکوفه نماندی و بر لبهای آن بر کرانه گرداگرد بزمرد بافته بود و هر ده ارش
از آن بگوهر یا گوهرهای دیگر بافته ده ارش بزمرد سبز و ده ارش بگوهر سفید و
ده ارش بیاقوت سرخ و ده ارش بیاقوت کبود و ده ارش بیاقوت زرد چنانکه هر که
اندر آن مینگریستی پنداشتی که همه شکوفه است».
پروفسور کاراباسک آلمانی در کتاب خود راجع بفرش بافی و نقش دوزی ایران(38) نوشته:
«در سال 16 هجری (637 م) مدائن مقر شاهنشاهی ساسانیان بدست اعراب افتاد
و آنها قصر معروف به قصر سفید را تصرف کردند که خرابههای آن تا امروز
باقی است. در میان خزائن بیحد و حساب پادشاهی که بدست آوردند یک فرش
فوقالعاده نفیس که شصت متر مربع عرض و طول داشت موجود بود، این فرش را
اصلاً برای خسرو انوشیروان (579-531 م) بافته بودند و جانشینان او نیز تا
یزدجرد سوم آنرا در مواقع مخصوص استعمال میکردند. وقتی که بباغها و بیرون
شهر رفتن غیرممکن بود، جشنهای پادشاهی را روی آن فرش ترتیب میدادند، چونکه
نقشه آن یک باغی را در فصل بهار نشان میداد. آنرا اعراب بمناسبت اینکه
بیشتر در فصل زمستان استعمال میشد، بساط الشتاء و خود ایرانیان (بهار خسرو)
مینامیدند. پارچه آن خیلی مهم و پرقیمت و از ابریشم و طلا و نقره و جواهر
یک پارچه و خرده و ریزه ساخته شده بود. زمینه فرش باغی را نشان میداد که با
حوضها و جویها و درختها و گلهای قشنگ بهاری آراسته شده، در حاشیه و
کنارهای آن نقشهای گلهای رنگارنگ دلکش را در شکل سنگهای پرقیمت نشان داده و
در زمینه فرش رنگ خاک را با رنگ طلای زرد تقلید کرده و آبهای حوض را با
خطهای مخصوصی معین نموده و میان آنها را با سنگهائی که بسفیدی بلور بود پر
کرده بودند. این سنگها آب حوضها را نشان میداد. ته جویها را نیز با
سنگریزههائی که ببزرگی مروارید بود نشان داده بودند، تنهها و ساقههای
درختها از طلا و نقره، و برگهای گلها و درختها و سایر نباتات از ابریشم، و
میوههای آنها هم از سنگهای رنگارنگ ساخته شده بود. قیمت فرش سه میلیون و
ششصد هزار درهم، بیش از سه میلیون فرانک تخمین میشود.»
روضهالصفا مینویسد: «در فتوح سیف مذکور است که از جمله غنایم مداین
بساطی زربفت در خزانه کسری یافته که شصت گز مربع بود، و استادان ماهر
بیواقعیت و جواهر آنرا مرصع ساخته بودند و بحذاقت طبایع اشجار و ریاحین بر
آن پرداخته. چون در ایام زمستان هوس شراب و نشاط و ذوق انبساط بر خاطر کسری
استیلا یافتی، بر آن بساط نشستی، و در نظر بیننده چنان نمودی که آن فرش با
گلهای بهار آراسته است و باصناف ازهار پیراسته. سعد بیآنکه دست تصرفی
بدان بساط دراز کند آنرا بمدینه فرستاد، امر فرمود تا آن بساط را قطعه قطعه
کرده بسویت بر مهاجر و انصار قسمت نمایند.
در سال 16 ه . ق که مدائن بدست سپاه عرب افتاد سعدبن ابی وقاص فاتح
تیسفون فرش نامبرده را نزد خلیفه دوم عمر فرستاد خلیفه دستور پاره پاره
کردن و قطعه قطعه نمودن و تقسیم آن را داد و سهم یکی از زنگیان به پنجهزار
دینار طلا (در حدود یکصد و پنجاه هزار ریال بپول امروز میشود) شد. ارزش
کلیه این فرش را بیش از سه میلیون و ششصد هزار درهم نوشتهاند (بیش از سه
میلیون فرانک طلا).
هشام ابن عبدالملک (120 ه) خلیفه اموی یک قالی ابریشمی زرین داشت بقطع
80 * 32 متر که بافت قالیبافان و هنرمندان ایرانی و با قالی بهارستان
رقابت مینموده است.
مسعودی نیز نوشته است که «المستنصر» خلیفه عباسی قالی مصوری بصور
انسانی داشته که با کتیبههای پارسی که یکی از صور آن مربوط بتاجگذاری
پادشاهی که نوشته روی آن، او را شیرویه پسر خسرو پرویز معرفی نموده بود، و
نیز نوشته است که روی این قالی صورت شاهان ساسانی و خلفای اموی بود، من
جمله ولیدبن عبدالملک.»
تخت طاقدیس:(39) معروف و منصوب بزمان خسرواپرویز است. در این باره
نوشتهاند که در عرض دو سال بسیاری از استادان زمان روزانه 130 نفر در آن
کار میکردهاند و یکصد و چهل هزار میخ نقره که هر کدام حدود شصت تا صد
مثقال وزن داشتند با یکهزار گوی زرین که هرکدام حدود پانصد مثقال وزن
داشته، برای تزئین آن بکار رفته و با انواع جواهرات ترصیع گردیده بود که
نقش 12 برج و هفت سیاره را مینمایانده است. بلندی این تخت را صد ارش
نوشتهاند. این تخت عبارت از سکوئی در زیر برای نشستن و سقفی شبیه تخت بر
بالای آن و روی سقف تصویر پادشاه و ماه و خورشید نقش گردیده بود.
تاریخ بلعمی در توصیف این تخت چنین نوشته:(40)
«نخستین چیز خسرواپرویز، تختی زرین بود، بالای او صد ارش و آنرا تخت
طاقدیس خواندندی و آنرا چهار پایه از یاقوت سرخ بود که هیچ ملک را این
نبود. و اندر تاج او صد دانه مروارید بود هر یک دانه چند خایه گنجشکی، و
اسبی داشت شبدیز نام که هیچ پادشاه را آنچنان اسبی نبود. از همه اسبان جهان
بچهار بدست افزونتر و بلندتر و از روم بدست وی افتاده بود، و چون نعل
بستندی بر دست و پای وی هر یکی بهشت میخ زر بستندی . . . . »
ثعالبی وصف این تخت را چنین کرده است:
«این سرپری بود از عاج و ساج که صفائح و نردههای آن از سیم و زر
بود،ذراع طول و 130 ذراع عرض داشت(41) روی پلههای آن را با چوب سیاه و
آبنوس زرکوب فرش کرده بودند. آسمان این تخت از زر و لاجورد بود و صور فلکی و
کواکب و بروج سماوی و هفت کشور و صور پادشاهان و هیئتهای آنان را در
مجالس بزم و ایام رزم و هنگام شکار بر آن نقش کرده بودند در آن آلتی بود
برای تعیین ساعات روز. چهار قالی از دیبای بافته مرصع بمروارید و یاقوت در
آن تخت گسترده بودند که هر یک تناسب با یکی از فصول سال داشت.»
باستانشناس فقید پروفسور هرتسفلد ضمن مقالهای در سالنامه پروس و در
کتاب باستانشناسی از قول کدرنوس(42) یکی از مورخان رومی که او نیز از کتب
تئوفان مورخ نیمه دوم قرن هشتم میلادی روایت نموده،راجع به تخت طاقدیس
مینویسد که: «هرقل پس از شکست خسرواپرویز در سال 624 وارد کاخ گنزگ شد.
تصویر پرویز را مشاهده کرد که بالای کاخ بر تختی قرار گرفته بود. این تخت
بکره بزرگی شباهت داشت مانند آسمان، و در پیرامون آن خورشید و ماه و
ستارگان بودند که کفار آنها را میپرستند و تصویر فرستادگان پادشاه نیز در
اطراف آن بود که هر یک عصائی در دست داشتند. درین گنبد بفرمان خسرو آلاتی
تعبیه کرده بودند که قطراتی چون باران فرومیریخت و آوائی رعدآسا بگوش
میرسانید.»
پروفسور پوپ در کتاب «نظری به هنرهای ایران»(43) توصیف تخت طاقدیس را چنین کرده است:
«طاقدیس در ند ردیف یا طبقه ساخته شده بود، و هر طبقه برای اشخاص
مخصوصی بود و از روی نقشه تالار صد ستون تخت جمشید درست شده بود. و درازای
آن 180 ذرع و پهنا 130 یا 120 ذرع و بلندی پانزده ذرع بود و گنجایش نشستن
یکهزار تن را داشت که در سه ردیف جداگانه مینشستند و روی تخت کتیبهای بود
که در آن سنگ لاجورد نشانده بودند و رنگ آسمان را مینمود. پلهها از چوب
سیاه و آبنوس ساخته و روی آنها ورقی طلا گرفته بودند. و پردهای به اندازه
95 پا بلند زربفت با زنجیرهای زرین آویزان بود و بر آن صور کرات و گردش
سیارگان و تصاویر شاهان ایران با تخت و تاجهای مخصوص هر کدام از آنها و
نقشه کشورها را کشیده بودند و بر روی تخت فرشهای زیبا مزین بجواهر و
مروارید گسترده بودند. گردش سیارگان را چنان نشان داده بودند،که
ستارهشناس به آسانی جای سیاره را میشناخت. مجالس بزم و شکارگاه نیز نقش
شده بودند،و افزاری ساعت مانند گذاشته بودند که اوقات و ساعتهای شبانه روز
را تعییین میکرد. گفتهاند چهار عدد قالیهای زیبا بودند که برای هر چند
ماه یکی گسترده میشد و به این ترتیب طاقدیس تخت نبود بلکه مکان تخت بود و
شکل آن طاق مانند بود و از عجایب عصر شمرده میشد،و نظر به اهمیتی که به
نشان دادن بروج و آسمان و سیارگان و ستارگان داده بودند، جهاننما بلکه
آسماننما بود،و خارج از طاقدیس باز جائی برای درباریان بود که سقف آن بر
ستونها بود. این طاق را سکهزار و دویست و بیست کارگر و مهندس و ستارهشناس
در دو سال بانجام رسانیده و البته پیش از آنکه کار آغاز شود، لوازم آنرا
جمع کرده بودند»(44).
ویشو مورخ چینی که اواخر سده پنجم و اوائل سده ششم میلادی میزیسته در
کتاب تاریخیش (تاریخ مربوط به خاندان وی) درباره وضع ایران عهد ساسانی
مطالب جالبی دارد و چون همزمان با ساسانیان بوده است و تاریخ او مربوط به
سالهای بین 386 میلادی تا 353 میلادی میباشد، قابل اطمینان است. او نوشته
است: «شاه بر روی تختی که اطراف آن از زر است مینشیند،تاجی بر سر دارد که
با زیور آلات زرین تزئین شده و لباسش زربفت، که با مرواریدها و گوهرها
مزین است . . . . »
« . . . . پادشاه در کشور خود غیر از پایتخت نزدیک بدوازده جایگاههای
کوچک دارد،درست مانند کاخهای تابستانی چین، هر سال در ماه نیسان و ایار
آنجاها میرود که به حال بیاید و در ماه تشرین دوم به پایتخت برمیگردد.»
ابن البلخی در کتاب فارسنامه که حدود سال 500 هجری تألیف شده مینویسد:
«از جمله آئین بارگاه انوشیروان آن بود که از دست راست تخت او کرسی زر
نهاده بود، و از دست چپ و پس همچنین کرسیهای زر نهاده بود،از این سه کرسی:
یکی جای ملک چین بودی و دیگری جای ملک روم بودی و سه دیگر جای خزر بودی
(پادشاه خزر) که چون ببارگاه او آمدندی بر این کرسیها نشستندی و همهساله
این سه کرسی نهاده بودی و برنداشتندی و جز این سه کس دیگر بر آن نیارستی
نشستن. در پیش تخت، کرسی زر بودی که بوذرجمهر بر آن نشستی و فروتر از آن
کرسی مؤبد مؤبدان بودی و زیرتر از آن، چند کرسی از بهر مرزبانان و بزرگان و
جای هر یک به ترتیب معین بودی که هیچ کس منازعت دیگری نتوانستی کرد».